۱۳۹۱ شهریور ۳۰, پنجشنبه


وحدت اصولی یا وحدت بر سر اختلاف نظر

امر پراکندگی در جنبش کمونیستی ایران سابقه طولانی دارد. ریشه این تفرقه را باید در بروز رویزیونیسم در جنبش کمونیستی جستجو کرد. با بروز رویزیونیسم، آن یگانگی و وحدت قبلی در میان کمونیستها از میان رفت و این تفرقه در اندیشه و اصول، سراپای جنبش کمونیستی در سراسر جهان و نه تنها ایران را در بر گرفت. رویزیونیسم با خیانتش به مارکسیسم لنینیسم، در داخلِ خانه مارکسیسم لنینیسم و با تکیه بر اعتبار و حیثیت شوروی لنینی-استالینی ضربه هولناکی به جنبش کمونیستی وارد آورد.  رویزیونیسم دشمن کمونیسم بود و هست. بدون پاک کردن مارکسیسم لنینیسم از آلودگیهای رویزیونیستی و خط کشی روشن با این ایدئولوژی بورژوائی هیچ وحدتی در جنبش کمونیستی نمی تواند بوجود آید.

بروز رویزیونیسم و سقوط احزاب کمونیستی به منجلاب رویزیونیسم به آنجا منجر شد، که طبقه کارگر ستاد فرماندهی خویش را در مبارزات سیاسی و حتی صنفی و دموکراتیک از دست داد و دامنه این نفاق به تفرقه ی خودِ جنبش کارگری و بروز انحرافات آنارکو سندیکالیستی و روحیه ضد حزبی و انحرافات تروتسکیستی و لیبرالی در میان فعالان این طبقه کشید. تا زمانیکه مارکسیسم لنینیسم از وجود این انحرافات پاک نشود، تا زمانیکه مبارزه آشتی ناپذیر و مستمر کمونیستها برای پاکیزگی مارکسیسم لنینیسم به نتیجه موثر نرسد، از دامنه انحراف و پراکندگی کم نخواهد شد. پس شرط هر وحدتی مبارزه اصولی و آشتی ناپذیر برای تثبیت اصول است و نه مصالحه و سازش غیر اصولی. از راه مبارزه سرسختانه، آشتی ناپذیر با ایدئولوژی بورژوائی می توان به کسب وحدت نایل آمد و نه از طریق مصالحه و سازشهای گندیده و غیر اصولی که عمرشان کوتاه مدت و به خوی خُلق رهبری خرده بورژوائی این جریانها بستگی دارد.

رفیق احمد قاسمی رهبر برجسته مبارزه ضد رویزیونیستی در درون حزب توده ایران و بنیانگذار سازمان مارکسیستی لنینیستی توفان در این مورد نوشت: "... اختلافاتی که امروز در جنبش کمونیستی و کارگری جهان روی داده اختلافاتی اصولی است، مربوط به استراتژی عمومی جنبش است، در سرنوشت سوسیالیسم دارای تاثیر قطعی است. وظیفه هر مارکسیستی و هر حزب مارکسیستی است که این اختلافات را با دقت کامل غوررسی کند، درست را از نادرست باز شناسد، با صداقت و صراحت کامل در جانب درست قرار گیرد و برای آن مبارزه کند. هیچ مصلحتی بالاتر از مصلحت اصول نیست. فتوای هیچ آتوریته ای نمی تواند وظیفه فوق را از دوش هیچ فردی و هیچ حزبی بر دارد. فقط در صورتی که مارکسیست های جهان این وظیفه را بوجه شایسته انجام دهند، می توان جنبش جهانی کمونیستی را در شاهراه مارکسیسم – لنینیسم نگهداشت، وحدت اردوگاه سوسیالیستی و وحدت احزاب برادر را حفظ کرد و به پیروزی رسید.

رفقای عزیز!

توجه به مسائل مورد اختلاف جنبش کمونیستی جهانی یکی از مهمترین وظائف کمیته مرکزی ماست و با سرنوشت حزب ما پیوند دارد. از این جهت اتخاذ شیوه صحیح در بر خورد به این مسائل اهمیت بزرگی کسب می کند. قوام وحدت حزب ما وابسته به مراعات اصول مارکسیسم است. من آرزو دارم که رفقای بوروی کمیته مرکزی حزب توده ایران تصمیمات خود را در این امر خطیر برپایه اصول مارکسیسم و حفظ وحدت حزب مبتنی سازند."(نقل از "سندی در مبارزه با رویزیونیسم" تاریخ انتشار بهمن 1353، مطابق با فوریه 1975 و تاریخ نگارش 8 فوریه 1964).

همین مبارزه اصولی بود که حزب ما را بوجود آورد تا از دستآوردهای جنبش کمونیستی جهانی و جنبش کمونیستی ایران در گذشته دفاع کنیم و به تبلیغ مارکسیسم لنینیسم بپردازیم. رفقا احمد قاسمی، غلامحسین فروتن، عباس سغائی بدون هراس، بدون توجه به خطراتی که جان آنها را تهدید می کرد، برای نجات جنبش کمونیستی و وحدت طبقه کارگر به دفاع از اصولیت پرداختند و به مارکسیسم لنینیسم وفادار ماندند.

می توان صدها نشست برگذار کرد و از کنار ریشه اختلافات با روحیه لیبرالی و ضد کمونیستی برای بیان "حسن نیت" صرفنظر کرد، می توان بدون دورنما و طرح روشن، برای نیل به وحدت در کنار هم نشست و "خوش و بش" کرد، همدیگر را در آغوش کشید، بوسید و بوئید و با خروج از محلِ ازدواج موقت، به همان کار سابق ادامه داد، می توان این نشستها را مبنائی ساخت برای تثبیت جریانهای بی هویت که با تکیه بر وجود نامبارک این نشستها برای خویش هویتی دست پا می کنند تا به تشتت در جنبش کمونیستی ضربات بیشتری وارد آورند، می توان مدعی شد که کار ما کارستان بوده و پس از سالها پراکندگی و اخلال در جنبش کمونیستی و دامن زدن به آشفته فکری به این نتیجه رسیده ایم که بر سر اختلاف نظر وحدت داریم و باید با حفظ اختلاف نظرها به نشستهای بی سرانجام و دلخوشکنک ادامه دهیم.

ولی این گونه برخوردها برخورد کمونیستی نیست، برخورد ضد کمونیستی است که ریشه در ماهیت خرده بورژوائی و بورژوائی این جریانات دارد. هر جریان و گروهی که اکنون با "هویت کمونیستی" خویش را معرفی می کند، الزاما کمونیستی نیست. امروز توسل به مارکس و انگلس برای فرار از انقلاب و برای دامن زدن به پراکندگی و برای صدور شناسنامه های تقلبی کمونیستی صورت می گیرد. جنبش کمونیستی جهانی بیش از یک قرن است که تجربه تئوریک و عملی آموخته است. در روسیه تزاری بزرگترین انقلاب تاریخ بشری به وقوع پیوسته است، تئوری مارکسیسم با تئوری لنینیسم تکامل یافته است، در شوروی ساختمان سوسیالیسم در زمان استالین بنا گردیده و سپس با بروز رویزیونیسم درهم پاشیده شده است و... نمی شود مانند یک روشنفکر ضد کمونیستِ برج عاج نشین، روشنفکران خائنی که هر روز به رنگی بدر آمده و بی مسئولیت چاک دهانشان را برای ادعاهای غیر مسئولانه، که ناشی از بی سوادی و خود بزرگ بینی خرده بورژوآنه آنهاست، باز می کند تا هر روز با تئوریهای دروغ و مسخره خودی نشان دهند، تاریخ پرافتخار جنبش کمونیستی ایران و جهان را مورد ارزیابی قرار داد.

هرگز وحدتی میان کمونیستها و ضد کمونیستها بوجود نخواهد آمد. نشستهائی که هدفش ایفای نقش سریشم باشد تا همه منحرفان را بهم بچسباند با این انگیزه که طول عمر تفرقه و انشقاق در جنبش کمونیستی افزایش یابد، در خدمت جنبش کمونیستی نیست، در خدمت تثبیت تفرقه است.

وقتی از وحدت سخن می رود بدان مفهوم است که اختلاف نظریاتی وجود دارد که باید حل شود. پس شرط نخست هر وحدتی روشن کردن خطوط و موارد اختلاف است. نخست باید حدود و ثغور اختلافات و ماهیت اختلافات روشن شود. وقتی مرزها و ماهیت اختلافات روشن شد تازه می توان گام بعدی را برداشت و برای رفع اختلافات به مبارزه شدید و اساسی و هدفمند دست زد. تنظیم صورت اختلافات برای انجام مبارزه ی با برنامه و هدفمند با آنها، گام نخستی است تا از درون این مبارزه ی صمیمیانه ی کمونیستی، نهالی بارور شود، که با رشد خود سایه خویش را بر سر تمام رهروان راه آزادی طبقه کارگر بیفکند. روشنائی بخشیدن به خطوط و موارد اختلاف، روشن می سازد که این افراد، مدعیان، گروه ها، کانونها، انجمنها، سازمانها،  تشکیلاتها، احزاب و ... دارای چگونه ماهیتی هستند و اساسا علت وجودی و حضورشان در جنبش کمونیستی در چیست. در تکیه بر همین بیان اختلافات و کشیدن مرزها، تکلیف جریانهائی که اختلاف نظریاتشان تنها شخصی و بر سر غصب کرسی وزارت و صدرات است روشن می شود. هر تشکلی برای حضور خود در جنبش کمونیستی باید یک توجیهه سیاسی تئوریک داشته باشد و تنها به جریانهائی احترام بگذارد و حضورشان را به رسمیت بشناسد که شایسته این حضورند. در غیر این صورت هر کس که در اثر دعواهای شخصی از "ننه اش قهر" می کند، خود را مجاز به تاسیس حزب و تشکیلات می داند. ما از نقش خرابکارانه دشمنان بشریت نظیر سازمانهای جاسوسی که تا به چه حد می توانند از چنین وضعیت بیمارگونه ای استفاده کنند، سخن نمی رانیم، ولی به ماهیت خرده بورژوامابآنه این حرکتها تکیه می کنیم. امروزه مسئله تمایل به وحدت بقدری مسخره شده است، که حدی بر آن متصور نیست و حتی به صورت اسلحه ای برای تقویت انشعاب در آمده است. شش نفر از جریانی با داد و قال کر کننده به پاس شبکه مجازی، جدا می شوند و در نشست بعدی برای وحدت با همان جریان حضور فعال دارند. کسی از آنها نمی پرسد که اگر شما آن دشمن دیروزی را ماهیتا کمونیستی و قابل وحدت می دانید، به چه مناسبت از آن انشعاب کرده اید؟ پس احساس مسئولیت کمونیستی و حتی میهنی شما کجا رفته است؟. بی پرنسیپی به اصلی مهم در میان این جریانها بدل شده، بطوریکه بیکدیگر نان قرض می دهند. هر کس اقدامات غیر اصولی دیگران را به رسمیت می شناسد، زیرا خودش محصول یک اقدام غیر اصولی در ایجاد تفرقه در جنبش طبقه کارگر و مردم ایران بوده است.

ما گفتیم روشن کردن مرزها در درجه اول ماهیت هر سازمان و دلایل منطقی حضور وی را روشن می سازد. اگر دو سازمان در این بررسی ها در تمام زمینه ها هم نظرند، باید قبل از وحدت با دیگران با خودشان وحدت کنند تا سرانجام با سَرَند این ناخالصی ها روشن شود که اختلاف بر سر چیست. حقیقتا پرسش این است که چرا آنها وحدت خود را موکول به وحدت سایرین کرده اند؟ آیا این روش، یک برخورد خرده بورژوامابانه و ضد کمونیستی نیست؟ ما بر آنیم که باید تضادها را ساده کرد تا توانست به حل آنها نایل آمد. باید دید کدام تضاد اساسی است و کدام تضاد حتی در داخل یک سازمان نیز قابل حل است. بر شمردن صدها تضاد و کنار هم قراردادن آنها حلال هیچ مشکلی نیست.

حزب ما هوادار وحدت اصولی است. رفیق مائو تسه دون در ماه مارس سال ۱۹۴۹ حتی برای مذاکره با دشمنان طبقه کارگر و همدستان چانکایچک گفت: "ما باید برای مذاکرات صلحجویانه آماده باشیم، صرف نظر از اینکه این مذاکرات کلی و یا جزئی باشد. ”ما نباید بعلت ترس از زحمت و تلف کردن وقت از این مذاکرات امتناع ورزیم. در عین حال ما نباید بدون آنکه تشخیص دهیم برای چه به مذاکره می پردازیم، در مذاکره شرکت کنیم. ما باید دارای اصولیت استواری باشیم و ضمن مراعات این اصولیت، ما باید تمام نرمش مجاز و لازم را از خود نشان دهیم.“ («آثار منتخب مائو تسه دون» جلد ۴ صفحه ۱۴۳۷چاپ چینی).(تکیه از توفان).

گام بعدی در امر وحدت، مبارزه با اختلافات بر اساس پذیرش اصول مارکسیستی لنینیستی است. تنها بر این اساس می توان به احیاء وحدت جنبش کمونیستی رسید. وحدت ایدئولوژیک و سیاسی شروط نخست هر وحدتی هستند که با تشکل در یک سازمان واحد با پذیرش اصول سازمانی حزبی به وحدت سازمانی نیز تکامل می یابند. این سه شرط ارکان تشکیل حزب طبقه کارگرند.

در ملقمه ای که امروز در جنبش مدعی کمونیستی وجود دارد، شما با جریانهای فکری زیر روبرو هستید، بخش بزرگی از آنها لنینیسم را اساسا قبول ندارند و به دامن مارکس و سوسیالیسم علمی فرار می کنند، بخشی از آنها ساختمان موفق سوسیالیسم در شوروی لنینی-استالینی را قبول ندارند، برخی از آنها دیکتاتوری پرولتاریا را نه می فهمند ونه می خواهند بفهمند و نه قبول دارند، زیرا بنظر آنها دیکتاتوری پرولتاریا استبداد شاه و خمینی را به ذهن متبادر می سازد. برخی حزبیت را قبول ندارند، برخی مفاهیم اجتماعی طبقاتی را از مضمون طبقاتی جدا کرده هوادار آزادی ناب، دموکراسی ناب و آزادی های بی قید و شرط برای بورژواها و بهره کشان هستند. برخی با مبارزه خلقها برای آزادی، به بهانه ایدئولوژی غیر سوسیالیستی حاکم بر رهبری این مبارزات، به دشمنی بر می خیزند، برخی استعمار کهن را مانند دوران قبل از انقلاب اکتبر "متمدنانه" جلوه می دهند، برخی اساسا نمی دانند سوسیالیسم چیست و از سوسیالیسمی دفاع می کنند که ذهنی و دروغین است و تنها بدرد فرار کردن از زیر بحث می خورد. برخی به هیچ انضباط کمونیستی تن در نمی دهند و احزاب "هردمبیل" را سرمشق خود قرار داده اند، بخشی اساسا بروز رویزیونیسم در حزب کمونیست شوروی را قبول ندارند و شناختنی از رویزیونیسم نداشته و نمی خواهند داشته باشند و... آیا با این آش شلقلمکار می توان به وحدت رسید؟. آخر چگونه می توان مارکسیست لنینیست بود و لنینیسم را قبول نداشت؟ چگونه می شود کمونیست بود و بروز رویزیونیسم در احزاب سابقا کمونیستی را قبول نداشت؟، چگونه می شود سخنان امپریالیستها، فاشیستها، رویزیونیستها و مرتجعین را در مورد شخصیت استالین و دوران پیروزیهای سوسیالیسم تبلیغ کرد و خود را کمونیست دانست؟ چگونه می شود با یک گردش قلم با سادگی غیر مسئولانه بر بیش از سی سال دیکتاتور پرولتاریا در شوروی و ساختمان موفق سوسیالیسم  پشت پا زد و خود را کمونیست نامید؟ اگر می شود چنین کرد و خونسردانه بنا به هر مصلحتی از کنار این رویدادهای تاریخی گذشت، پس چگونه می شود در آینده در مقابل این خطرات مسلح و آماده بود و از بروز مجدد آنها ممانعت کرد؟ در اینجا پای احساسات شخصی و خطاهای فردی و درجه معرفت این و آن مطرح نیست، پای مصالح والای جنبش کمونیستی و کارگری، پای منافع انقلاب و ضد انقلاب در میان است. این اصول است که باقی می ماند و در تاریخ ثبت می شود و نه نام افراد که حتی با نام مستعار در شرایط مخفی زندگی می کنند. وحدتی که برای این اصول و بر مبنای این اصول صورت نگیرد، وحدت اصولی نیست، سازش گندیده ومیرنده است و حزب ما را با آن سر کاری نخواهد بود. راه نیل به وحدت از طریق تکیه بر اصول و مبارزه بی امان و تشدید تضادها می گذرد. تا زمانیکه شما تضادها را تشدید نکرده اید و سرِ این غده های چرکین را باز نکرده اید، همه با هم "رفیق" می مانند و حلوا حلوا خواهند کرد. این راه ولی راه آسان اپورتونیسم، لم دادن، تعارف بیکدیگر، تعریف و تمجید متقابل است. راهی است که به تفرقه دامن می زند و فاقد هر گونه اصولیت انقلابی است، راهی است که زندگی سهل را بر گزیده است و هر روز می تواند به رنگی درآید. این بیراهه است.  

*****

بر گرفته ازتوفان شماره  150 شهریورماه 1391 سپتامبر 2012،  ارگان مرکزی حزب کارایران

صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت. www.toufan.org

نشانی پست الکترونیکی(ایمیل).                                                                 toufan@toufan.org

 

 

 

۱۳۹۱ شهریور ۲۷, دوشنبه

  یادداشتی پیرامون علل تظاهراتهای اعتراضی علیه فیلم ضد اسلامی

 فیلم ضد اسلامی که توهین به پیامبر مسلمانها را هدف گرفته است، موجب برانگیختن خشم بسیاری از  مردم مسلمان درکشورهای جهان ازجمله در  لیبی،  لبنان، فلسطین، عراق، یمن، ترکیه، سودان، افغانستان، مصر ، تونس ... و چند کشور دیگر گشته است. چند دیپلمات آمریکائی از جمله سفیر این کشور در لیبی کشته وچندین نفر مجروح شدند. روزجمعه نیز شماری ازتظاهر کنندگان در اثر حمله به سفارتخانه های  آمریکا و انگلیس و آلمان  در سودان مجروح و تعدادی  جان باختند.

 بی شک تولید و پخش فیلم ضد اسلامی که در قالب  آزادی بیان  صورت میگیرد  بنمظور توهین و تحقیر مسلمانها وادامه سیاست اسلام هراسی وآتش زدن قرآن توسط بنیادگران مذهبی مسیحی و یا یهودی می باشد. آنها با این اقدام تحریک آمیز آهنگ آن دارند تا با اسلام مبارزه کنند. توگوئی که مذهب اسلام تنها مذهبی است که عقبگرا و ضد پیشرفت و علم است. استدلال آنها این است که ما از حق آزادی بیان و حقوق دموکراتیک شهروند آمریکائی و شهروند اروپائی استفاده می کنیم و قرآن را آتش می زنیم. لازم به توضیح نیست که هیچکدام از مذاهب توحیدی حقوق دموکراتیک شهروندان را به رسمیت نمی شناسند و مردم را فاقد قدرت تشخیص دانسته و رهبری پیامبران را برای ممانعت از "انحراف و فساد" آنها ضروری می دانند و مسیحیت و یهودیت مذاهب مجزائی نیستند. دموکراسی و مذهب مانند آب و آتش اند. اینکه بیکباره کارگردانی بفکر تولید چنین فیلمی می افتد و یا  کشیشی بیاد دموکراسی و حقوق شهروندی می افتد و برای سرکوب مخالف مذهبی به این اسلحه توسل می جوید بسیار سوء ظن برانگیز است. بسیاری از سیاستمداران لامذهب نیز چون میدان را برای تبلیغات سیاسی جانبدرانه خویش مناسب می دانند و می خواهند تجاوز به عراق و افغانستان و لبنان و فلسطین و لیبی و... را توجیه کنند در شیپور مبارزه با اسلام می دمند تا افکار عمومی لازم را برای قتل عام مسلمانها و به زیر سلطه کشیدن کشورشان فراهم آورند.
واقعیت مذاهب بیانگر نادانی عمومی است. هرچه بشریت به آموزش و علم بیشتر دسترسی پیدا می کند از دامنه نفوذ مذهب کاسته می شود. مذهب در زمینی رشد می کند که کود آن بی سوادی و عقب ماندگی است. مذهب دوای درد همه نادانستنیهاست، بذر مذهب در زمین جهل کاشته می شود و می روید و لذا تنها با این ارزیابی ریشه ای است که می توان راه مبارزه با مذهب به عنوان افیون توده ها را پیدا کرد.
در مبارزه با مذهب نمی توان به زور اسلحه متوسل شد و با قهر و اجبار مردم را وادار کرد از تعلقات مذهبی و اعتقادات دینی خویش دست بردارند. این اعتقادات ریشه چند هزار ساله در میان مردم دارند و زمینه های مادی برچیدن آن که بدرجه آگاهی عمومی نیاز دارد هنوز بطور کامل فراهم نشده است. این است که شمشیر کشیدن بر روی مذهب و از جمله مذهب اسلام دوای درد نیست و نظر کسی را نسبت به اسلام تغییر نمی دهد برعکس منجر به آن می شود که مسلمانان و نه تنها مسلمانان حتی اتباع لامذهب این ممالک نیز خود را مورد تعرض و تهاجم حس کنند و در مقابل یورش دشمن مذهبی که در حقیقت انگیزه سیاسی را بیدک می کشد جبهه گیری کرده به یورش متقابل دست زنند. ما از شکست بیسمارک در آلمان در مبارزه با مذهب با توسل به زور سخن نمی رانیم چون به گذشته نزدیک تعلق ندارد ولی خوب است به گذشته نزدیک و تجربه چند ده سال اخیر نظری افکنیم.


حقیقت این است که تهیه این قبیل فیلمها، کاریکاتور محمد، آتش زدن قرآن و گسترش اسلام هراسی ..... همه در کادر سیاست امپریالیستها بویژه امپریالیستهای آمریکائی و اروپائی که خطوط اساسی آنرا می توان در اثر ساموئل هانتیگتون تحت نام "نزاع تمدنها" یافت حرکت می کنند، قابل تبیین است. این یک مبارزه سیاسی است و باید آنرا در کادر سیاست نظم نوین امپریالیست آمریکا و سیاستهای راهبردی آن تحلیل کرد. برآمد مردم علیه این فیلم ضد اسلامی ریشه در سیاست  تجاوزکارانه و کشتار و توهین وتحقیر مردم کشورهای مسلمان توسط امپریالیستهای آمریکایی و اروپائی ورژیم صهیونیست اسرائیل دارد که جان مردم را به لب رسانده و از هیچ کشتار و جنایت و پایمال کردن حقوق ملل و حقوق بشر دریغ نورزیده و نمی ورزند. این وحشیهای "متمدن "  مسبب این اعتراضات و درگیریهای خونین هستند و باید پاسخگو باشند. فریب افکار عمومی بس است!

 ما بارها گفته ایم مبارزه با مذهب مبارزه با نادانی و جهل عمومی است و این امری نیست که در طی ده ها سال عملی باشد. به این جهت کمونیستها همیشه مبارزه با مذهب را در متن مبارزه طبقاتی دیده و از دریچه منافع مبارزه طبقاتی به آن برخورد کرده اند. مبارزه با مذهب مبارزه ای طبقاتی، مبارزه ای طولانی است که حتی بعد از استقرارسوسیالیسم در کشور نیز به پایان نمی رسد. باید ریشه های رشد مذهب را با تنویر افکار و اقناع خشک کرد و نه با توهین و چوبه دار.

حزب کارایران(توفان)
شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۱
www.toufan.org