۱۳۹۰ آذر ۹, چهارشنبه

هفت روز از اعتصاب غذای رضا شهابی گذشت

رضا شهابی را فوری آزاد کنید!


سلامتی رضا شهابی عضو هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد در خطر جدی است . رضا شهابی که از 22 خرداد 89 در بازداشت "موقت" در بند 209 زندان اوین بسر می برد در اعتراض به وضعیت بلاتکلیفی طولانی خود از روز اول آذر دست به اعتصاب غذا زده است. رضا شهابی مدت هاست که در زندان دچار انواع ناراحتی های جسمانی است؛ او از درد شدید در ناحیه ستون فقرات، گردن و دست و نیز ناراحتی قلب و کلیه رنج می برد. بنا به گزارش ها، رضا شهابی یک روز پیش از اعتصاب غذا به دلیل تشدید ناراحتی های جسمی، برای معاینه از زندان اوین به یک درمانگاه در خارج از زندان انتقال یافت و پزشک پس از معاینه و دیدن نتایج ام آر آی اعلام کرد که چندین مهره از ستون فقرات او آسیب دیده و احتمال پاره شدن اعصاب و در نتیجه از کار افتادن دست و پای چپ او وجود دارد. پزشک اعلام کرد که رضا شهابی به عمل جراحی نیاز دارد و گفت که مدت درمان حدود 6 ماه بطول می انجامد. با این وجود رضا شهابی به جای درمان و بستری شدن در بیمارستان به زندان اوین برگردانده شد.

رضا شهابی پیش از اقدام به اعتصاب غذا اعلام کرده بود که با خواست رسیدگی به وضعیت بلاتکلیف خود، علیرغم همه این ناراحتی ها دست به اعتصاب غذا خواهد زد و تا روشن شدن وضعیت خویش به اعتصاب ادامه خواهد داد. اعتصاب غذای رضا شهابی با توجه به ناراحتی های جسمانی او می تواند عواقب بسیار ناگوار و جبران ناپذیری داشته باشد. او پیش تر به خانواده خود گفته بود که دیگر تاب تحمل وضعیت بلاتکلیفی را ندارد. رضا شهابی علیرغم درخواست خانواده اش که با نگرانی از او خواسته بودند از تصیمیم خود منصرف شود، برای پایان دادن به وضعیت طاقت فرسا و عذاب آور بلاتکلیفی به یکی از محدود وسایلی که یک زندانی سیاسی می تواند به آن متوسل شود، یعنی اعتصاب غذا، رو آورده است. ما ضمن نگرانی شدید از وضعیت سلامتی رضا شهابی، جمهوری اسلامی ایران را مستقیما مسئول هر گونه عواقب ناگواری می دانیم که ممکن است در نتیجه اعتصاب غذا برای او اتفاق بیافتد.

رضا شهابی، کارگر، عضو هیئت مدیره و خزانه دار سندیکای کارگران شرکت واحد تهران و حومه، نزد فعالین کارگری در ایران و جنبش کارگری جهانی چهره شناخته شده و مورد احترام است. اعتصاب غذای سال گذشته او در اعتراض به دستگیری اش در ماه ژوثن 2010 موجی از اعتراضات توسط فعالین، تشکل ها و نهادهای کارگری و حقوق بشری را در عرصه جهانی بر انگیخت. "اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران در ایران" ضمن ابراز همبستگی عمیق با رضا شهابی و تمامی فعالین کارگری زندانی، از جمله علی نجاتی، ابراهیم مددی، بهنام ابراهیم زاده، با تمام توان برای آزادی همه این عزیزان تلاش خواهد کرد .

رضا شهابی را فوری آزاد کنید!

تمامی کارگران زندانی و زندانیان سیاسی آزاد باید گردند!

اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران در ایران

info@workers-iran.org



آخرین خبرها از وضعیت رضا شهابی

http://www.etehadbinalmelali.com/shahabi_etesab.html



یک هفته ازاعتصاب غذای رضای شهابی گذشت

رضاشهابی عضوهیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحداتوبوسرانی تهران وحومه ازروزاول آذرماه دراعتراض به بازداشت بلاتکلیف 19ماهه اش دراعتصاب غذابسر می برد.

رضا شهابی پیش ازشروع اعتصاب غذا ازدرد شدیدگردن ،دست وکمررنج می برد وبنا به گزارش سایت سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران وحومه بنقل ازخانواده ایشان، این فعال کارگری جهت آزمایشات پزشکی وعکسبرداری به بیمارستانی خارج اززندان منتقل شدند وبنا به معاینات انجام شده و تشخیص پزشکان بایدموردعمل جراحی قرارگیرد.

این فعال کارگری بنابه اخبارنقل شده ازیک منبع نزدیک به خانواده شهابی، دیروز6آذرماه تماس تلفنی کوتاهی با خانواده اش داشته است. اعتصاب غذای رضا باصطلاح تراست وآب ومایعات می نوشد. این مکالمه کوتاه نشان ازضعف شدیدجسمی ایشان داشت وبنظرمی رسیدازنظرتنفسی هم دچارمشکل شده اند ونفسش بسختی از سینه اش درمی آمد.

بنا به اطلاعات همین منبع موثق خانواده شهابی دررابطه با وضعیت بلاتکلیف رضا شهابی درزندان ،وضعیت وخیم جسمیش واعتصاب غذایش به روسای سه قوه ومسئولین ذی ربط با دستگیری،محاکمه وبازداشت ایشان نامه نوشته اندولی تابه امروزپاسخی ازجانب هیچیک دریافت نکرده اند.

اعتصاب غذای رضا شهابی پس ازگذشت یک هفته کماکان ادامه دارد. بدرازا کشیده شدن اعتصاب غذا می تواند تاثیرات مخربی رابرسلامتی ایشان برجا ی گذارد.

خانواده ونزدیکان رضا شهابی شدیدانگران سلامتی رضا هستندوازهیچ کوششی برای سلامتی وآزادی ایشان فروگذارنمی کنند.

از خانواده شهابی ودیگر کارگران زندانی برای آزادی رضا شهابی،علی نجاتی،ابراهیم مددی،بهنام ابراهیم زاده،علی اخوان وتمامی فعالین کارگری پشتیبانی کنیم.

2468-هفتم آذرماه






ربابه رضایی همسر شهابی در گفت‌و‌گو با دویچه وله به نیاز اورژانسی همسرش به عمل جراحی خبر می‌دهد

«جان رضا شهابی در خطر است»

رضا شهابی از اعضای هیات مدیره سندیکای شرکت واحد با وجود بیماری، از هفت روز پیش در زندان اوین دست به اعتصاب غذا زده است. ربابه رضایی همسر شهابی در گفت‌و‌گو با دویچه وله به نیاز اورژانسی همسرش به عمل جراحی خبر می‌دهد.

خانم رضایی درباره وضعیت جسمی همسر خود می‌گوید: «همسرم آخرین بار دیروز (یک‌شنبه ۶ آذر) از زندان تماس گرفت. از یک‌طرف ۷ روز از اعتصاب غذای او می‌گذرد و از طرف دیگر بیماری‌ باعث وخیم شدن وضعیت جسمی او شده است. مهره ۳ تا ۷ گردن او از کار افتاده و باید فورا جراحی شود. سمت چپ بدن او درد می‌کند. همینطور ناراحتی معده، کلیه و قلب دارد

بلاتکلیفی در زندان

ربابه رضایی درباره خواسته همسر خود می‌گوید: «او هیج جرمی مرتکب نشده است. همسرم را بی‌گناه در زندان نگه داشته‌اند. همسرم خواستار رسیدگی زودتر به پرونده است تا از بلاتکلیفی دربیاید. جان شوهر من واقعا در خطر است، باید به وضعیت بیماری او رسیدگی کنند

رضا شهابی با وجود برگزاری دادگاه و تامین وثیقه، بدون ذکر دلیل از سوی مقامات قضایی همچنان در بازداشت به سر می‌برد.

ربابه رضایی درباره علت یا بهانه دستگاه قضایی برای نگهداری همسرش با وجود تامین وثیقه می‌گوید: «در این مدت پیش هر کسی رفته‌ایم و نامه برده‌ایم. می‌گویند رسیدگی می‌کنیم ولی هیچ کس رسیدگی نمی‌کند. من همین دیروز برای آقای جعفری دولت‌آبادی نامه بردم، برای آقای صلواتی نامه بردم. برای آقای لاریجانی و هر کس که فکرش را بکنید نامه نوشته‌ایم ولی هیچ کس رسیدگی نمی‌کند. یک زندانی هم تا یک اندازه‌ای می‌تواند بلاتکلیفی را تحمل کند

فشار بر اعضای سندیکای شرکت واحد اتوبوس‌رانی

در سال‌های اخیر فعالان کارگری در ایران از جمله اعضای هیات مدیره سندیکای شرکت واحد بارها دستگیر و زندانی شده‌اند.

منصور اسانلو رئیس هیئت مدیره، ابراهیم مددی نایب رئیس، سعید ترابی بود.." ان مسئول روابط عمومی و رضا شهابی خزانه‌دار، از جمله اعضای سندیکای شرکت واحد اتوبوس‌رانی هستند که در سال‌های اخیر تحت فشار نیروهای امنیتی قرار داشته‌‌اند


وضعیت وخیم سلامتی واعتصاب غذای رضای شهابی اززبان یکی از نزدیکانش

رضا شهابی، فعال کارگری به دلیل بی توجهی مسولان زندان اوین به بیماریش و عدم مداوای او از تاریخ اول آذرماه دست به اعتصاب غذای خشک زده است. خانواده او از زمان اعتصاب تا کنون از او هیچ خبری ندارند و یکی از فرزندانش پس از شنیدن خبر اعتصاب پدرش روانه بیمارستان شده است. یکی از بستگان نزدیک رضا شهابی با اظهاراینکه اگر این زندانی فورا مورد رسیدگی پزشکی قرار نگیرد از ناحیه چپ بدنش فلج می شود به کمپین بین اللملی حقوق بشر در ایران گفت:«رضا شهابی ده روز پیش به دلیل درد ناحیه کمر و گردنش از زندان به بیمارستان منتقل شد و پس از ام آر آی دکترها به او گفته اند که چند تا از مهره های گردنش دچار ساییدگی شده و نیاز به عمل جراحی و ۶ ماه استراحت کامل دارد و در صورت عدم بستری امکان دارد که یک طرفه بدنش فلج شود. اما متاسفانه تا کنون هیچ اقدامی برای او نشده است. رضا در آخرین تماسش به ما گفت که از اول آذر ماه اعتصاب خشک خود را شروع می کند

رضا شهابی، فعال کارگری و عضو هیأت‌ مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران از تاریخ ۲۲ خرداد ۸۹ در بازداشت موقت به سر می برد. او تا کنون چندین بار به دلیل روشن نشدن وضعیت پرونده اش دست به اعتصاب غذا زده است. او پس از ماه ها انفرادی به اتاق ۱۲ نفره ای در بند ۲۰۹ منتقل شده است.

این منبع نزدیک به رضا شهابی با اظهار بی خبری از او پس از شروع اعتصاب غذایش گفتمتاسفانه در این مدت از او هیچ خبری نداریم. چند بار به زندان مراجعه کردیم تا از اوضاعش باخبر شویم که متاسفانه اجازه ملاقات ندادند. فقط گفتند که مشکلی ندارد. حتی گفتند که او برای درد کمر و ام آر ای ده روز پیش به بیمارستان نرفته است بلکه برای سرما خوردگی او را به بیمارستان فرستاده اند در حالیکه خود رضا به ما گفت که او را برای ام آر ای فرستادند و گفته های پزشکش را هم به ما انتقال داد. اصلا مگر اینها کسی را برای سرما خوردگی ساده به بیمارستان می فرستند. در مراجعه دیروز خانواده اش به زندان هم به آنها گفته شده که برای اینکه خیال شان راحت شود امروز به او اجازه تماس به منزل را می دهند که متاسفانه تا این زمان هیچ تماسی گرفته نشده است

منبع نزدیک به خانواده رضاشهابی زندانی عقیدتی در پاسخ به این سوال که آیا بیماری های گردن و کمر را قبل از زندان هم داشته است به کمپین گفت:« قبلا یکی از مهره های گردنش مشکل داشت و چند ماهی در خانه بستری بود و درست در اولین روزی که پس از استراحت پزشکی به محل کارش برگشت دستگیر و روانه زندان شد. اما در طول مدت زندان بیماریش حاد تر شده و اکنون به گفته پزشکان پنج تا از مهره هایش ساییده گی پیدا کرده است که اگر زود به داد او نرسند ناحیه چپ بدنش فلج می شود

وی افزود:« ۱۹ ماه است که پرونده رضا شهابی بلاتکلیف مانده است. آخرین دادگاهش در خرداد ماه بود یعنی ۶ ماه پیش، اما هنوز رای دادگاه اعلام نشده است. حالا هم که مریض شده و به او بی توجه هستند. رضا مجبور شده است که اعتصاب کند مگر اینطوری به داد او برسند

این منبع گفت:« نه کاری برایش انجام می شود و نه جواب درست و حسابی به ما می دهند. چند روز پیش نامه ای به دادستان تهران نوشتیم که اگر باورشان نمی شود او را به پزشکی قانونی بفرستند که اگر واقعا مریض است به داد او برسند چون در بند ۲۰۹ که امکان استراحت و معالجه وجود ندارد

به گفته این منبع وضعیت خانواده رضا شهابی نیز مطلوب نیست و پسر ۱۳ ساله اش پس از شنیدن خبر اعتصاب غذای او قلبش گرفته است و به بیمارستان منتقل شده است.

**

اعتصاب غذای رضا شهابی عضو هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحداتوبوسرانی تهران وحومه

رضا شهابی 19ماه است که بطوربلاتکلیف بدلیل اتهامات واهی درزندان اوین دربازداشت بسر میبرد.

بنا به گفته همسرش این فعال کارگری از روز سه شنبه اول آذرماه دراعتراض به بازداشت موقت بلاتکلیفش!!مجددا دست به اعتصاب غذا زده است.رضاپیش ازاعتصاب غذا ازوضعیت جسمی خوبی برخوردارنبودوازبیماری های مختلف رنج می برد.با بدرازا کشیده شدن اعتصاب غذا سلامتی رضا درخطراست.

۱۳۹۰ آذر ۶, یکشنبه


تهدید نظامی علیه ایران را متوقف کنید!

این بیانیه به زبان انگلیسی تهیه  و به همه احزاب برادر و سازمانها و نیروهای مترقی جهان ارسال گردید.

 اینک ترجمه فارسی بیانیه از نظر خوانندگان گرامی میگذرد:
 
اخیرا قدرتهای امپریالیستی و صهیونیست های اسرائیلی تبلیغات جنایتکارانه جنگی علیه ایران را تشدید کرده اند. آنها ایران را با تهاجم نظامی و تحریم های اقتصادی بیشتر تهدید میکنند. جنگ افروزانی مانند سرکوزی ، کامرون ، اوباما ، نتانیاهو ، پرز ، و دیگران فشار بر ایران را افزایش داده اند. نخست وزیر مرتجع و فاشیست اسرائیا نتانیاهو تهدید میکند که ممکن است حتی بمب  های اتمی اسرائیل را بر علیه ایران بکار گیرد.  رهبران قدرتهای امپریالیستی برنامه اتمی ایران را مورد  بهانه قرار داده و با پخش دروغ و اخبار ساختگی سعی دارند که زمینه را برای یک جنایت دیگر آماده سازند. آنها ادعا میکنند که ایران برنامه مخفی برای دسترسی به بمب اتمی دارد و هیچ مدرک و سندی را هم ارائه نمیدهند. بیش از یک دهه است هرساله ادعا میشود که ایران در عرض کمتر از یکسال دارای بمب اتمی خواهد بود(!) و هنوز هم همین ادعای پوچ را تکرار میکنند.

حزب کار ایران (توفان) قاطعانه تهدید امپریالیستها و صهیونیستها برعلیه ایران را محکوم میکند. ما  قطعنامه های سازمان ملل علیه مردم ایران را شدیدا محکوم کرده ایم و هرنوع قطعنامه جدید را هم محکوم خواهیم کرد.

ایالات متحده آمریکا و کشورهای امپریالیستی اروپا در بحران عمیق سیاسی-اقتصادی بسر میبرند. بورزوازی امپریالیستی سعی میکند که بار بحران را به کشورهای دیگر منتقل کند. کشورهای خاورمیانه دارای منابع خام فراوانی هستند و بهار عربی موقعیت همدستان و دست نشاندگان قدرتهای غارتگر را متزلزل کرده است. امپریالیستها برای غارت مجانی منابع خام کشورها ، برای تحکیم هژمونی ، و برای تقسیم مجدد جهان دست به جنگ زده و امید دارند که حکومتهای دست نشانده خود را بر سر کار بگذارند. وقایع در لیبی ، سوریه ، و تهدید ایران را باید در چارچوب این سیاست دید.

صهیونیستهای اسرائیلی در چند سال گذشته با شکست های متعددی روبرو شده اند. مقاومت شکوهمند مردم علیه تجاوزات جنایتکارانه اسرائیل به لبنان و غزه  ، برسمیت شناختن جهانی  فلسطین ، بهار عربی در مصر ، جنبش اعتراضی در درون اسرائیل بر علیه وخامت اقتصادی ، همه دست بهنم داده و رهبران اسرائیل را ایزوله کرده اند. دولت اسرائیل با معرفی ایران بعنوان دشمن خارجی که قرار است  در اینده نزدیک(!) به بمب اتمی مسلح شود سعی دارد که اسرائیلی ها را پشت سر رهبران بسیج کند و با بی ثبات کردن شرایط  در خاورمیانه برنامه جنایتکارانه و نژادپرستنانه خود را به پیش ببرد.

حزب کار ایران (توفان) بار دیگر اعلام میدارد که ایران حق دارد که دست به فن آوری هسته ای زده و از انرزی هسته ای استفاده کند. مردم ایران حق دارند که صنایع خود را برای بهبود و رشد جامعه توسعه دهند. منافع ملی جامعه حکم میکند که علم و صنعت توسعه یابند. هر کوششی از طرف امپریالیستها برای جلوگیری از پیشرفت ایران با مقاومت شدید مردم مواجه خواهد شد. هر نوع حمله نظامی به ایران کل منطقه خاورمیانه را به آتش خواهد کشید. همبستگی بین مردم عرب و ایران بسیار گسترده و محکم است و هر نوع حمله نظامی به ایران پاسخ مناسب خود را خواهد گرفت.

حزب ما هر نوع دخالت در امور داخلی ایران را قویا محکوم میکند. مردم ما ضمن محکومیت قاطع تهدید های امپریالیستی-صهیونیستی علیه ایران به مبارزه خود علیه رژیم جمهوری اسلامی ادامه میدهند. سرنگونی رژیم مرتجع و سرمایه داری  جمهوریاسلامی فقط بدست مردم آزاده و نیروهای واقعا دمکراتیک و ضد امپریالیست که خواهان ایرانی آزاد و شکوفان و فارغ از استثمار باشند صورت خواهد گرفت.  

نه به تهدیدات امپریالیستی – صهیونیستی علیه ایران!

زنده باد همبستگی بین المللی با مردم ایران!

حزب کار ایران (توفان)

13 نوامبر 2011






بيانيه کنشگران سياسي، اجتماعي، مدنی و فرهنگی داخل ايران پيرامون خطر حمله نظامی به ايران





بيانيه کنشگران سياسي، اجتماعي، مدنی و فرهنگی داخل ايران پيرامون خطر حمله نظامی به ايران



آژيرهای جنگ را چه کسانی به صدا در می آورند؟
صلح اعتراف آشكار به حقيقت است:
با خيل كشتگان چه كرديد؟ (محمود درويش).

1- جنگ مخوف‌ترين پديده‌ای است که انسان از گذشته تاکنون با آن روبرو شده است. در جامعه‌ی ما هنوز سايه‌ی شوم جنگ 8 ساله با عراق بر سر زندگی ميليون‌ها تن از ايرانيان سنگينی مي‌کند. هنوز خاطرات آژيرهای قرمز، پناهگاه‌های نمور، خاموشي‌های شبانه، پيکر‌های بی نام، دست و پا‌های قطع شده، مادران بی فرزند، فرزندان بی پدر، قحطی و گرسنگي، آوارگان بي‌خانه و کاشانه و دهها تصوير دهشتناک ديگر، در گوشه گوشه‌ی ذهن تک تک ما، چه پر رنگ و چه کمرنگ، چه همچون کابوس شبانه و چه همچون بيم هميشگی روزانه سنگينی مي‌کند.
2- در چند سال اخير رسانه‌های مسلط سعی کرده‌اند جنگ را به يک بازی کامپيوتری و بيان تصويريِ آن در رسانه‌ها فروبکاهند. يک نقطه‌ی قرمز از صفحه‌ی رادار هواپيماهای فوق پيشرفته‌ی ناتو شروع به چشمک زدن مي‌کند، و سپس يک انفجار به ظاهر کوچک. اين تصويری از جنگ است که رسانه‌ها به مخاطبان خود تلقين مي‌کنند. اما واقعيت بسيار زشتر و خون آلودتر است. قطعاً اينجا فقط داستان انفجار يک نقطه‌ی قرمز در رادار هواپيما نيست. داستان نابوديِ خانواده‌ای است که شايد سر سفره‌ی غذا در طرابلس نشسته باشند. يا سربازان خسته‌ای که به اجبار در يک مرکز نظامی در بغداد نگهداری مي‌شوند، يا مدرسه‌ای که کودکان يوگسلاوی در آن درس می خوانند و يا يک بازار محلی پر از زندگی و رفت و آمد در محله‌های کابل .... يا هر چيز ديگری که تا چند لحظه قبل زندگی در آن جاری بوده است و اکنون تبديل به تلی از خاکستر شده است. اين واقعيت کثيف را بايد عريان‌تر از هميشه جلوی چشمان مخاطب قرار دهيم تا کراهت جنگ را نشان داده باشيم.
3- جنگ به هر بهانه‌ای مذموم است. نه دموکراسی از دهانه‌ی توپ‌های جنگی ائتلاف بر ضد عراق در ‌آمد، نه حقوق بشر نشسته در جنگنده‌های ناتو بر فراز طرابلس به پرواز در آمد، نه آزادی با پيک موشک‌های دوربرد آمريکا برای افغان‌ها به ارمغان آمد. در اين شرايط با توجه به تجربه‌های گذشته‌، ما به هيچ عنوان و تحت هيچ عنوانی جنگ را نمي‌پذيريم. آن هم در شرايطی که يک جنبش اجتماعی فراگير و ريشه‌ای در سرتاسر جهان و منطقه و ايران در جريان است. دخالت نظامی تنها دست آويزی است برای حاکميت‌های غير دموکراتيک تا بار ديگر از آب گل آلودِ جنگ ماهی بگيرند و با "بحرانی" اعلام کردنِ شرايط، بار ديگر به سرکوب هر چه شديدتر جنبش‌های مردمی و خواست‌ها و مطالبات به حق آن‌ها بپردازند. تنها مقايسه‌ای ساده بين تجربه‌ی افغانستان و عراق، با تجربه‌ی تونس و مصر مي‌تواند واقعيت را برای ما آشکار سازد.
4- ماهيت ذاتی جنبش مردم ايران در چند سال اخير بر اين اصل اساسی استوار بوده است که مردم درون ايران خواستار آن هستند تا سرنوشت خودشان را با دستان خود و در صحنه‌ی عينی مبارزه تعيين کنند. آن‌ها نمي‌خواهند هيچ قدرت داخلی و خارجي‌ قيم‌شان باشد و برای آنان و به جای آنان تصميم بگيرد. در نتيجه هرگونه دخالت خارجی خصوصاً از جنس نظامي‌اش با اين ماهيت در تضاد بنيادين قرار دارد. تمام کسانی که به هر نام و در هر جايگاهی برای بمب افکن‌های ناتو و آمريکا کف و سوت بکشند ديگر در کنار مردم ايران جايگاهی نخواهند داشت و بايد به صراحت به آنان گفت خط شما از خطِ منافع مردم جدا گشته است. آژيرهای قرمز جنگ را تنها کسانی به صدا در مي‌آورند که مي‌دانند در آينده‌ای که مردم ايران، بعد از پروسه‌ی مبارزاتي‌شان و به توان و نيروی خود خواهند ساخت، هيچ جايگاهی نخواهند داشت. آری. تنها کسانی از جنگ استقبال مي‌کنند که به قدرت مردم برای تغيير سرنوشت خويش اميدی ندارند و حيات خود را در "بحران آفرينی" جستجو مي‌کنند.
5- با اين همه مردم ايران به طور قطع از همراهی و حمايت‌های انسان‌های صلح طلب، آزادی خواه و تحول‌گرا در سرتاسر جهان از وال استريت گرفته تا خيابان‌های اروپا و کشور‌های عربی استقبال مي‌کنند. مردم ايران خود را همراه و در کنار تمامی مردم آزادي‌خواه و برابري‌طلب دنيا مي‌دانند که برای ساختن "جهانی ديگر" تلاش مي‌کنند.
6- ما امضا کنندگان اين بيانيه بر اين باوريم که راه انداختن جنگ و دميدن بر آتش آن از طرف نظام سرمايه‌داری جهانی به سرکردگی ايالات متحده و حاميان داخلي‌اش، فقط به ضرر جنبش اجتماعی و اصيل مردم ايران است. جنگ و شرايط بحرانيِ حاصل از آن نه تنها پايه‌‌ی ديکتاتوري‌ها را تضعيف نخواهد کرد، بلکه بهترين بهانه برای سرکوب اين جنبش‌های اجتماعی و کنشگران آن و همچنين بستری برای به قدرت رسيدن نيروهای وابسته و غيردموکراتيکی است که حيات سياسی خود را در جنگ، بحران و سرکوب جستجو مي‌کنند.
امضاکنندگان بيانيه:
يونس آبسالان (نويسنده و کارگردان)، رضا اسد آبادی (روزنامه نگار)، امير عباس آذرم وند (فعال سياسی)، کمال اطهاری (اقتصاددان)، مهرنوش اعتمادی (فعال مدنی)، امير اميرقلی (فعال حقوق بشر)، مريم اميری (مترجم)، مريم اميری (فعال حقوق زنان)، محمد امينی (فعال سياسی)، شهلا انتصاری (فعال اجتماعی)، الناز انصاری (روزنامه نگار)، آيدا اورنگ (روزنامه نگار)، سولماز ايکدر(روزنامه نگار و فعال مدنی)، محمد جواد باستانی کيا (اقتصاد دان)، خسرو باقری (مترجم)، عماد برقعی (فعال دانشجويی)، منوچهر بصير (نويسنده و مترجم)، سيمين بهبهانی (شاعر)، سهند بنی کمالی (پژوهشگر)، نسيم بني‌کمالی (فعال مدنی)، بابک پاکزاد (مترجم و روزنامه نگار)، هادی پاکزاد (نويسنده و روزنامه نگار)، محسن پريزاد (فعال اجتماعی)، ياشار پورخامنه (فعال اجتماعی)، هايده تابش (فعال مدنی)، علی رضا جباری (نويسنده و مترجم)، حميد جعفری (نويسنده و شاعر)، اسماعيل جليلوند (فعال دانشجويی)، پيمانه جمشيدی (نويسنده)، نزهت حافظی سمنانی (از مادران جان باختگان 67)، آيدين حلال زاده (فعال دانشجويی)، ناهيد خيرابی (روزنامه نگار)، مينو حبيبی (فعال حقوق کودک)، سعيد حسن زاده (فعال سياسی)، اختای حسينی (فعال مدنی)، وحيد حلاج (فعال دانشجويی)، مژگان حمزه لو (فعال مدنی)، مهين خديوی (ناشر و شاعر)، مزدک دانشور (روزنامه نگار)، روزبه درنشان (فعال اجتماعی)، ترانه راد (فعال اجتماعی)، پروانه راد (فعال اجتماعی)، فريبرز رئيس دانا (اقتصاددان)، کاوه رضايی شيراز (فعال مدنی)، صادق رضايی گيگلو( فعال دانشجويی)، زهره روحی (پژوهشگر)، گلناز روحی (فعال فرهنگی)، محمد علی رجايی (نويسنده و مترجم)، اردشير زارعی قنواتی (روزنامه نگار)، ناصر زرافشان (حقوق‌دان)، مريم زندی (فعال مدنی)، کاوه سرمست (اقتصاددان)، حسام سلامت (مترجم و ويراستار)، سعيد سلطانی (شاعر)، ميرجواد سيد حسينی (مترجم)، روحی شفيعی (نويسنده و مترجم)، صادق شکيب (فعال اجتماعی)، فواد شمس (روزنامه نگار)، پروانه شميرانی (فعال اجتماعی)، سعيد شيرزاد (فعال اجتماعی)، خسرو صادقی بروجنی (پژوهشگر)، سيد علی صالحی (شاعر)، مازيار صالحی (فعال اجتماعی)، وحيد صباغی (فعال مدنی)، پرويز صداقت (پژوهشگر و مترجم)، سيد محمد صدرالغروی ( پژوهشگر)، سيامک طاهری (روزنامه نگار)، کاظم طاهری (فعال اجتماعی)، مرتضی طاهری (اقتصاد دان)، مصطفی طاهری (فعال فرهنگی)، پويش عزيزالدين (فعال مدنی)، افشين عزيزی (عکاس)، ياسر عزيزی (فعال اجتماعی)، علی عطاپور(اقتصاد دان)، محمدعلی عمويی (فعال سياسی)، محمد غزنويان (فعال اجتماعی)، کاظم فرج اللهی (فعال کارگری)، آزاده فرقانی (مشاور اجتماعی)، ميلاد فدايى اصل (خبرنگار)، نيوشا فدايی (مدرس دانشگاه)، صادق فقيرزاده (فعال سياسی)، نوشين کشاورزنيا (فعال حقوق زنان)، کيميا کورس (فعال حقوق کودک)، روزبه گرجی بيانی (فعال اجتماعی)، محمد مالجو (اقتصاددان)، مريم محبوب (ويراستار)، مهدی محمودی (فعال سياسی)، سعيد مدنی (پژوهشگر اجتماعی)، سميرا مرادی (روزنامه نگار)، فرشيد مقدم سليمی (پژوهشگر اجتماعی)، منيژه منجم عراقی (نويسنده)، پژمان موسوی (روزنامه نگار)، وحيده مولوی (فعال حقوق زنان)، محترم ميرعبداله يانی (ناشر)، ناهيد ميرحاج (فعال زنان)، شيوا نظر آهاری (فعال مدنی)، ارشيا نوری (فعال اجتماعی)، امير نيما (فعال دانشجويی)، لعبت والا (شاعر)، الهام هومين فر (فعال مدنی)، امير يعقوبعلی (فعال مدنی)، احمد يوسف پور(فعال اجتماعی)، عنايت يوسف پور(فعال اجتماعی)، منور يوسف پور(فعال اجتماعی).

Antiwar2011@gmail.com این نشانی پست الکترونیک دربرابر spambot ها و هرزنامه ها محافظت می شود. برای مشاهده آن شما نیازمند فعال بودن جاواسکریپت هستید

۱۳۹۰ آبان ۲۵, چهارشنبه

مفهوم لنینی «طبقه» و زمان حاضر

در Uncategorized در نوامبر 13, 2011 در 12:56 ب.ظ.
رُمان سرگئی اویچ اوسین
برگرفته از:
http://pspa.ucoz.ru/publ/leninskoe_ponjatie_quot_klass_quot_i_sovremennost/4-1-0-65
مترجم: ا. م. شیری
۲۲ آبان ۱٣۹۰
در زمان حاضر بسیاری از فعالان اجتماعی- سیاسی و دانشمندان جامعه شناسی نظریاتی را با این مضمون که گویا «طبقه کارگر معاصر دیگر طبقه کارگر نیست» یا «طبقه کارگر معاصر بلحاظ کمی کاهش یافته است» و یا «روشنفکران، کارکنان فکری به لوکموتیو تکامل امروزی بدل شده اند نه کارگران»، مطرح می سازند. چنین نتیجه گیری کارشناسان، در نهایت، چیزی جز دعوت به ترک کامل روش تحلیل طبقاتی بعنوان شیوه «منسوخ» و غیره نیست. با این وجود، این دانشمندان که عموما از چنین تزهائی تبعیت می کنند نه تنها هیچ شناختی از «طبقه کارگر»، «روشنفکران» و «بورژوازی» ندارند، حتی بطور کلی نمی دانند که مفهوم اصولی «طبقه» را نمی فهمند. بسیاری از نمایندگان علوم بورژوازی معاصر، یا بر مبنای مشخصه های حرفه ای باصطلاح اقشار، تعاریف جدید ارائه می دهند و یا پیرامون «تلاش» و «نیاز» هر کس برای سرمایه دار شدن، هیاهو براه می اندازند. به عقیده ما، خود این نظریه پردازان این را نمی فهمند که ناآگاهانه (و برخی کاملاَ آگاهانه)، شعور طبقاتی توده های مردم و به تبع آن، توانایی مبارزه آگاهانه برای حق خود را، که فعالیتهای اجتماعی بدون آن قابل تصور نیست، مخدوش می سازند.
در این رابطه، ما خود را ملزم می دانیم که مسائل مبرم مفهوم مارکسیستی- لنینیستی طبقه و روند فعلی تغییر شکل طبقات اصلی جامعه و نیز، تأثیر متقابل آنها بر یکدیگر را طرح و مورد بررسی قرار دهیم.
بمنظور روشن کردن مسائل فوق الذکر، ما در این نوشتار، مفهوم «طبقه» را مورد بحث قرار می دهیم. مشخصات اصلی طبقه و انتقاد برخی نویسندگان را که بر اساس دیدگاه نادرست، چنین نتیجه گیری می کنند که گویا طبقه کارگر از صحنه تاریخ خارج شده و به طبقه کم شمار بدل می شود، مورد بحث و نقد قرار می دهیم.
مفهوم «طبقه» را ولادیمیر ایلیچ لنین در اثر «ابتکار بزرگ» خود توضیح داد. او نوشت: «طبقه به گروههای بزرگی از انسانها گفته می شود که بر اساس جایگاه خود در نظام تولید اجتماعی دوران تاریخی مشخص، بر اساس مناسبات خود با ابزار تولید، بر اساس نقش خود در سازمان اجتماعی کار و به تبع آنها، بر اساس راههای دریافت و میزان سهم خود از ثروتهای اجتماعی موجود، از یکدیگر متمایز می شوند» (و. ای. لنین، منتخب آثار، جلد ۲۹، صفحه ۳۸۸).
بر اساس تعریف لنین، می توان علائم مشخصه طبقه را به ترتیب زیر تعیین کرد: جایگاه در نظام تولید اجتماعی؛ رابطه با وسایل تولید؛ نقش در سازمان اجتماعی کار؛ طرق دریافت سهم از ثروتهای اجتماعی؛ میزان دریافت سهم از ثروتهای اجتماعی.
اینها، علائم مشخصه جامع همه طبقات هستند. از نظر فلسفه علمی، مناسبات با ابزار تولید مشخصه اصلی شمرده می شود. در این حال، توجه خوانندگان را به این مسئله جلب می کنیم که چگونه لنین علائم مشخصه را بصورت پی در پی و منطقی، یکی پس از دیگری مشخص کرد. اجازه بدهید در این باره تعمق کنیم:
جایگاه خود در نظام تولید اجتماعی، یعنی چه؟
اگر بزبان ساده بگوئیم، این بمعنی چیزی جز خصوصیات یک طبقه، یا بعنوان طبقه تولید کننده، یا طبقه انگل نیست. این مشخصه، جایگاه این یا آن طبقه را بعنوان طبقه ستمکش تولید کننده، یا طبقه ستمگر استثمار کننده نشان می دهد.
بر اساس این تقسیم بندی، منطق درخشان لنین درک می شود که اگر هر یک از طبقات جایگاه مشخصی را در نظام تولید اجتماعی احراز می نمایند، بر اساس این جایگاه، آنها حق مالکیت یا عدم مالکیت خصوصی خود بر ابزار تولید، یعنی، معیار دوم طبقه (رابطه با ابزار تولید) را مشخص می کنند. در اینجا ما می توانیم طبقه زحمتکش استثمارشونده را ببینیم که بعنوان یک قاعده، از حق مالکیت بر ابزار تولید (باستثنای برخی اقشار متزلزل نیمه پرولتری) محروم شده و در نقطه مقابل، فقط طبقه استثمارگر آن را در اختیار دارد.
طبقات به تناسب نقش خود در سازمان اجتماعی کار نیز از هم متمایز می شوند. طبقه استثمارگر، وسایل تولید را در مالکیت خود دارد و فقط وظیفه سازمانگرانه ایفاء می کند و اغلب حتی اداره کنندگان، ناظران، «مدیران» مختلف این طبقه را نمایندگی می کنند، بدین ترتیب، نقش طبقه استثمارگر در سازمان اجتماعی کار در زمان حاضر حتی گاهی به صفر تقلیل می یابد. اما نقش مزدبگیران، پیش از همه، طبقه کارگر اساساَ در این خلاصه می شود که بدون تولیدگران یا هیچ مدیریتی، در هیچ شرایطی وجود نخواهد داشت و در نتیجه نهائی، هر گونه سازمانگری و هر گونه تولید این چنینی مفهوم خود را از دست می دهد، یا کسی جز کارگر تولید نخواهد کرد. این اصل بسیار مهم، پاسخ علمی صحیح استدلال عناصر مدافع سرمایه داری مبنی بر اینکه «سرمایه دار برای کار کردن شرایط فراهم می آورد، محل کار تأمین می نماید و امثالهم» را می دهد. در واقعیت امر، اگر ما با کمی دقت به این مسئله نگاه کنیم، براحتی می توانیم مطمئن شویم که خود این «محلهای کار» و «شرایط کار» بواسطه همین کارگران ایجاد شده است. زیرا برای ساختن کارگاه، محل کار، ماشین آلات، ساختمان، سیمهای انتقال برق، مبلمان و غیره ضروری است و همه اینها را هم باید کسانی تولید نمایند، بسازند و برای اینکه بسازند، یک نفر(البته بجز سرمایه داران) باید مواد اولیه لازم را استخراج کند، آهن ذوب کند، برای ساختن ساختمان خشتها را روی هم بچیند، طرح ساختمان را آماده نماید، ماشین آلات و تجهیزات را طراحی کند و الی آخر. خلاصه کلام، همه این کارها را نه سرمایه داران، بلکه پرولتاریای کار فکری و جسمی(یدی) انجام می دهند. بنا بر این، اگر بر پروسه تولید نه با دید فرصت طلبانه سرمایه داری، بلکه از نقطه نظر علمی نگاه کنیم و همه مجموعه روابط علت و معلولی را در نظر بگیریم، می بینیم که همه این محلها و شرایط به اصطلاح کار ادعایی سرمایه داران (و کارفرمایان)، با عرق و خون همان کارگران فراهم آمده است.
در تحلیل نهایی، همه این علائم مشخصه راههای دریافت سهم از ثروت اجتماعی این یا آن طبقه اجتماعی را تعیین می کند که یکی از علائم کلیدی طبقه محسوب می شود. بنظر ما، طرق دریافت سهم از ثروتهای اجتماعی در جامعه سرمایه داری به چهار ترتیب زیر می تواند صورت بگیرد: استثمارکنندگان(با تصاحب حاصل کار دیگران از راه خرید نیروی کار آنها در شرایط مالکیت خصوصی بر ابزار تولید)، کارگران مزد بگیر(با فروش نیروی کار خود در شرایط عدم مالکیت بر ابزار تولید)، نیمه پرولتارها (با دریافت نصف درآمد حاصل از زحمت خود، و نیمی از سهم سود سرمایه داران). در شرایط عدم مالکیت بر وسایل تولید، روشن است که هیچ سخنی در باره تملک حاصل کار خود از سوی مزدبگیران نمی تواند در میان باشد، بلکه بر عکس، سرمایه دار به خرید نیروی کار، بدون پرداخت تمام حق زحمت کارگر که در زبان علمی ارزش افزوده نامیده می شود، مبادرت می ورزد.
روش دریافت سهم از ثروتهای اجتماعی تأثیر محسوسی بر قشربندی طبقات می گذارد. بعنوان مثال، هر کسی که نیروی کار خود را می فروشد و در مقابل دستمزد کار می کند، پرولتر محسوب می شود و هر کسی که نیروی کار می خرد، طبیعی که حق کار مزدبگیر را نمی تواند بطور کامل پرداخت کند و ابزار تولید را در تملک خود دارد، سرمایه دار نامیده می شود. و نیز هر کسی که هم کار می کند، هم مالک ابزار تولید می باشد و سود حاصله (یا بخشی از آن) را صاحب می شود، بنام عنصر بورژوایی متزلزل، خرده بورژوازی و یا پیشه ور شناخته می شود که خود را هم بعنوان کارگر و هم بعنوان مالک و متناسب با آن، استثمارگر بالقوه حساب می کند.
این واقیت را باید بروشنی درک نمود که ماهیت کار یدی، فکری، تولیدی، مدیریتی و غیره) بر امر لایه بندی طبقات تأثیر نمی گذارد. البته، ماهیت کار برای درک ویژگی های مالکیت اجتماعی- طبقاتی اهمیت دارد، اما این امر، طبیعت طبقاتی را تعریف نمی کند. پرولترها هم که نیروی کار- کالای خود را هم به شکل کار یدی و هم در شکل کار فکری می فروشند، بهیچوجه نمی تواند بر ماهیت پرولتری آنها تأثیر بگذارد. مدافعان امروزی سرمایه داری و متاسفانه، برخی دانشمندان، که خود را در زمره مارکسیستهای «خلاق» هم می دانند، با علاقمندی بسیار می گویند که وزن طبقه کارگر هر چه کمتر و کمتر می شود.
بعنوان نمونه، از مقاله «سوسیالیسم روسی- دکترین پیروزی» نوشته س. آ. استرایوف مثال می آوریم. او که خود را کمونیست معتقد و مارکسیست می خواند، با تأکید می نویسد: «طبقه کارگر دیگر یک طبقه نیست و با از دست دادن ماهیت و ذهنیت طبقاتی خود، به یک قشر اجتماعی فاقد هر گونه موقعیت پرولتری تبدیل گردیده است. طبقه کارگر هم دقیقاَ مثل طبقه فئودال که به موجودیت تاریخی خود پایان داد، از صحنه تاریخ خارج شده است».
چنین تفسیر سطحی، ولونتاریستی مسئله و استنتاج ساده از آن تحت پوشش مارکسیسم «معاصر»، یک تفسیر ماهیتا بسیار خطرناک و منفی است که به جا خالی کردن در مقابل علم دروغین و به ابتذال کشیدن مقوله های اساسی مارکسیسم منجر می شود، زیرا گفتن این که طبقه کارگر از صحنه تاریخ خارج شده است، تنها یک دروغگویی آشکار نیست، بلکه یک تعریف مبتذل از «طبقه کارگر» و به تبع آن، از مبارزه طبقاتی در کل می باشد. این چه ادعایی است که نویسنده می کند؟ او به این ترتیب بر دو اصل جعلی تأکید می کند:
آ- او ادعا می کند که طبقه کارگر دیگر یک طبقه اجتماعی نیست، برای اینکه « ذهنیت و ماهیت طبقاتی خود را از دست داده» (البته در مورد معیار تعیین ماهیت طبقاتی چیزی نمی گوید) و « به قشر اجتماعی تبدیل شده است» (بسیار جالب می بود اگر نویسنده درک خود از «قشر» و برداشت خود از تفاوت قشر و طبقه را توضیح می داد). بدین ترتیب، نویسنده تعریف سطحی و مبتذلی را از اصول نظری مارکسیسم در باره طبقه، قشر و مفهوم مارکسیستی طبقه کارگر ارائه می دهد.
ب- نویسنده با تأکید بر این که طبقه کارگر «هر گونه موقعیت پرولتری خود را از دست داده است»، علاوه بر اینکه بر خلاف واقعیات جریان زندگی که اتفاقاَ نشان می دهند طبقه کارگر اکنون از همان موقعیت «پرولتری» برتر (اگر طور دیگری بود، اعتصابات پیاپی و اعتراضات توده ای در کشورهای پیشرفته سرمایه داری روی نمی داد) حرکت می کند، حتی با درک کوته فکرانه خود، تعریف مارکسیست- لنینیستی علمی «طبقه» را که حاوی یکسری عناصر کیفی تدوین شده منحصراَ بر اساس موازین مادی در محتوای خود می باشد، تحریف می کند. ما اما می دانیم که دستمزد بالای کارگر باعث آن نمی شود که او ماهیت کارگری خود را از دست بدهد. غیر از آن، این را نیز شاهدیم که کارگر برخوردار از سطح زندگی مرفه تر، به اقدامات قاطعانه تری دست می زند. منطق «هر قدر بدتر، همانقدر بهتر» در این مورد صدق نمی کند. برای کارگر محروم از همه چیز که نان خالی خویش را بسختی درمی آورد، زمان برای فعالیت سیاسی باقی نمی ماند. بیهوده نیست که تمام اعتصابات سالهای اخیر اساساَ در کارخانه های «موفق تر» (فورد، اتومبیل سازی واز، تیک کوریلا) روی می دهد. البته، از این مدعا نمی توان چنین استنباط کرد که فقط کارگران مرفه به مبارزه بر می خیزند. به باور ما، کارگران فقیر می توانند فعال ترین لایه اجتماعی باشند نه کارگران تهیدست! چرا که کارگران تهیدست اساساَ بفکر یافتن راه چاره برای زنده ماندن خود هستند و برای مبارزه، سیاست و دیگر «مسائل مهمتر» زمان نمی یابند. اما کارگر مرفه چیزی برای از دست دادن دارد و در اثر هیاهوی تبلیغاتی بورژوازی مبنی بر اینکه بدنبال هر انقلابی «همه چیز را می گیرند و بطور برابر تقسیم می کنند»، او با احتیاط بیشتر به ایده انقلاب برخورد خواهد کرد. اما کارگران فقیر که بطور کلی چیزی برای از دست دادن ندارند، سطح زندگی مادی آنها اجازه می دهد نه فقط در باره امرار معاش، حتی در باره علل تیره بختی های خود بیاندیشند و قادرند بهتر از دیگران برای مبارزه طبقاتی متشکل شوند.
مطالب دیگری نیز منتشر می شود که در آنها با برخورد علمی به پدیده ها ارزیابی های درست می شود، ولیکن از نظر ما چندان هم علمی نیستند. در اینجا، از کتاب «سوسیالیسم و انقلابات قرن بیست و یکم در روسیه و جهان»، تألیف فیلسوف مشهور، و. س. سمیونوف که خود را مارکسیست هم می نامد، مثال می آوریم. در این رساله، نویسنده تغییر شرایط را بدرستی نشان داده و در صفحه ۷۸ آن می نویسد: «در طول قرن بیستم و سالهای آغازین قرن بیست و یکم… زحمتکشان بعلل عینی و ذهنی و تغییر شرایط، بطور ریشه ای و کیفی تغییر کرده است».
ما نیز به تغییر در ترکیب زحمتکشان اذعان داریم. نویسنده برای اثبات نظریه خود شاخصهای آماری بسیار ارزشمندی ارائه نموده و می نویسد: «سهم کارکنان مزدبگیر از ۵۵ تا ۶۰ درصد در اواسط قرن نوزدهم به ۷۲ تا ۹۳ درصد در اواسط قرن بیستم، و طبقه کارگر (منظور نویسنده شاغلان کار جسمی می باشد) از ۳۰ تا ۵۰ درصد در اواسط قرن نوزدهم به ۴۰ تا ۵۵ درصد در اواسط قرن بیستم افزایش یافته است». مؤلف همچنین، وزن مخصوص رشد کارکنان مزدبگیر در کشورهای اصلی سرمایه داری جهان را به ترتیب زیر نشان می دهد: «ایالات متحده آمریکا، در فاصله سالهای ۱۸۷۰- ۱۹۶۵ از ۴/ ۵۹ تا ۶/ ۸۸ درصد؛ انگلیس، در فاصله سالهای ۱۸۵۱- ۱۹۶۲ از ۸۲ تا ۱/ ۹۳ درصد؛ آلمان، در فاصله سالهای ۱۸۸۲- ۱۹۶۱ از ۷/ ۶۴ تا ۳/ ۷۷ درصد؛ فرانسه، در فاصله سالهای ۱۸۵۱- ۱۹۶۲ از ۶/ ۵۴ تا ۷/ ۷۱ درصد». وزن مخصوص طبقه کارگر نیز بر همین اساس چنین ذکر شده است: «ایالات متحده آمریکا (۱۸۶۰- ۱۹۴۰) از ۷/ ۵۲ تا ۶/ ۵۸ درصد و انگلیس (۱۸۵۱- ۱۹۵۱) از حدود ۷۰ به ۵۵ درصد کاهش یافت؛ فرانسه (۱۸۵۴- ۱۹۶۲) از ۸/ ۳۹ به ۴۱ درصد و آلمان (۱۸۸۲- ۱۹۵۷) از ۴/ ۴۹ به ۲/ ۵۲ درصد افزایش یافت».
نویسنده کتاب نامبرده، شاخص کاهش سهم طبقه کارگر در میان مزدبگیران جامعه را نیز آورده است: «در ایالات متحده آمریکا از ۶/ ۵۸ درصد در سال ۱۹۴۰ تا ۵/ ۴۵ درصد در سال ۱۹۵۰ و ۸/ ۳۷ درصد در سال ۱۹۶۴، در آلمان از ۲/ ۵۲ درصد در سال ۱۹۵۷ تا ۷/ ۴۸ در سال ۱۹۶۱ تقلیل یافته» و نتیجه می گیرد که «در اثر انقلاب علمی- صنعتی طبقه کارگر موقعیت خود را بعنوان پر شمارترین طبقه اجتماعی از دست داده است». بغیر از آن، در کتاب مذکور گفته می شود که «پرولتاریا در نیمه دوم قرن بیستم بطور محسوسی متحول شده و عملا خصلت قدیمی پرولتری خود، بمفهوم اولیه آن در قرن نوزدهم را از دست داده است».
بر این اساس، نویسنده ایده خود را بدین ترتیب توسعه می دهد: «پرولترها و پرولتاریای اوایل و اواسط قرن نوزدهم چه کسانی بودند؟ اینها کارگران بیسواد و کم سواد، عملا فراموش شده و بی حقوق بودند که نه تنها به کار ساده جسمی، حتی دقیقاَ به کار یدی سنگین عضلانی اشتغال داشتند. آنها فقط به دستان خود زحمت می دادند نه به سر خود…»(همان منبع، صفحه ۸۰).
کارگران معاصر به عقیده و. س. سمیونوف، دیگر آن پرولترهای زمانهای گذشته نیستند، زیرا که «آنها نه منحصراَ با جسم و نیروی بازوی خود، بلکه، با کمک تکنولوژی و ماشین کار می کنند». اصولا ما می توانستیم با نظریه تحول پرولتاریا موافق باشیم اگر سمیونوف نمی گفت: «کارگران امروزی شکل و کیفیت کاملا دیگری دارند. آنها دیگر پرولترهای قرن نوزدهم نیستند و از موضع پرولتری ناب، ماهیت سابق آنها کهنه شده و نیازمند بازبینی و نوسازی می باشند… در نتیجه، تمایل به کاهش شمار طبقه کارگر و تقلیل وزن مخصوص آن در ترکیب جمعیت شاغل تقویت شده است» (نظریه بورژوایی خالص).
و در مجموع، از تحلیل و بررسی نظریات نویسنده، این چنین نتایج کاملا غیرعلمی بدست می آید. با همه احترام به فیلسوف و. س. سیمیونوف، خود را مجاز به بررسی محتوای فکری مطلب مورد بحث می دانیم.
اولا- و. س. سیمیونوف، یک تفسیر ساده شده از مفهوم اصطلاح «پرولتاریا» بعنوان انسانهای بیسواد منحصراَ مشغول به کار یدی ارائه می دهد. علاوه بر این تفسیر، او با تأکید بر اینکه «پرولتاریا در نیمه دوم قرن بیستم بطور محسوسی دگردیسه شده و عملا خصلت قدیمی پرولتری خود، بمفهوم اولیه آن در قرن نوزدهم را از دست داده است»، اصول بنیانی مارکسیسم را تحریف کرده است.
همانطور که همه ما بخوبی می دانیم، تعریف کلاسیک پرولتاریا را انگلس در «اصول کمونیسم»، ارائه داده و بطور واضح می نویسد: «پرولتاری به آن طبقه اجتماعی اطلاق می شود که صرفا از راه فروش نیروی کار خود، نه بحساب سود سرمایه امرار معاش می کند… طبقه، سعادت و تیره بختی، زندگی و مرگ، بطور کلی، تمام هستی به تقاضا برای کار بستگی دارد، یعنی، از تغییر خوب و بد وضعیت امور، از نوسان رقابتهای لجام گسیخته. در یک کلام، پرولتاریا، یا طبقه پرولترها، طبقه زحمتکش قرن نوزدهم است».
بدین ترتیب، ماهیت طبقاتی انسانها را نه کار یدی یا فکری آنها، بلکه، آن روش دریافت سهم که فرد بدان متوسل می شود، یعنی: آیا تمام سود حاصل از خرید یا فروش نیروی کار خود را دریافت می کند یا نه، مشخص می سازد. و با چنین فرمولبندی مسئله، ما می بینیم که بر اساس داده های آماری همان جناب سمیونوف و بسیاری تحلیلگران دیگر، وزن طبقه کارگر یدی و فکری در مجموع خود، اتفاقاَ افزوده می شود نه کم! کاهش نسبت کارگران یدی به نظر ما، پیامد کاملا طبیعی توسعه و تکامل ابزار کار می باشد که اتوماتیزه می شود و کارگر را از زیر فشار عملیات و کار سخت یدی رها می سازد.
در مورد دانش آموختگی پرولتاریا نیز لازم به گفتن است که با تکامل نیروهای تولیدی، پرولتاریا، برای اینکه بتواند ارزش افزوده هر چه بیشتری تولید کند، موظف بود ماشین خود را که با پیچیده تر شدن در نتیجه توسعه نیروهای تولیدی، نه فقط به متخصصان ساده، حتی به حد بالای فرهنگ عمومی نیاز دارد، بشناسد. درست به همین سبب، ارتقاء سطح دانش عمومی پرولتاریا نه اینکه منکر موجودیت آن نیست، بلکه، نشاندهنده تغییر شکل آن می باشد. درک این موضوع لازم است که با توسعه، تغییر شکل و تکامل ابزار تولید، پرولتاریا هم بعنوان یکی از نیروهای اصلی تولیدی، متحول می شود و توسعه می یابد.
ثانیاَ- بر اساس توضیحات فوق، بنظر ما، درک نویسنده از پرولتاریا بعنوان «انسانهای فراموش شده و بی حقوق» هم درست نیست. صرفنظر از اینکه واقعا هم اکثریت پرولترها چنین هستند، نباید از نظر دور داشت که بخشی از پرولتاریا (همچنان که سابقا هم وجود داشت) بهیچوجه در بدبختی بسر نمی برد. این بخش اساساَ شامل کارکنان شرکتهای نفتی، مدیران مزدبگیر شرکتها، بطور کلی همه کارگران و مستخدمان با دستمزد بالا می باشد که در تقسیم ارزش اضافه، مستقیماَ شرکت نمی کنند. کلاَ هنگام صحبت از زمان معاصر، شاهد آن هستیم که به نحوی از انحا، بدون درک این که پرولتاریا بخودی خود متفاوت است و متشکل از لایه ها واقشار انتقالی، نیمه پرولتر و «غیرپرولتر» زیادی می باشد، کوششهایی برای متحد الشکل نمودن پرولتاریا و ساختن شخصیت «معاصر» از پرولتاریا بعمل می آید. در همین رابطه جا دارد سخن ولادیمیر ایلیچ لنین را یادآوری کنیم که اتفاقا نوشت: «سرمایه داری هیچوقت سرمایه داری نمی شد هر گاه پرولتاریای «ناب» توسط انبوه فوق العاده متفاوت انواع پرولتاریای انتقالی به سوی نیمه پرولترها (کسانی که با فروش نیمی از نیروی کار خود امرار معاش می کنند)، از نیمه پرولترها بسوی مالکان خرده پا (پیشه وران، صنعتگران و بطورکلی مالکان کوچک)، از مالکان خرده پا بسوی متوسط ها و غیره احاطه نمی شد؛ هر گاه در داخل خود پرولتاریا لایه های کمتر و بیشتر رشد یافته، گروهبندیهایی بر اساس تعلقات سرزمینی، حرفه ای، گاها مذهبی و غیره شکل نمی گرفت». (محموعه آثار، صفحات ۵۸- ۵۹).
ثالثاَ- تعریف نادرست پرولتاریا بعنوان طبقه فقیر، مشغول به کار یدی و بیسواد، ناگزیر به همان نتیجه گیری اشتباهی که در نهایت، نویسنده مورد نظر ما رسید، منجر خواهد گردد. یعنی به چنین نتیجه گیری غلط: «کارگران امروزی، بلحاظ نوع و کیفیت کاملا متفاوت هستند. آنها دیگر پرولتاریا قرن نوزده نیستند، و خصلت گذشته آنها از منظر پرولتری ناب کهنه شده و نیازمند بازبینی و نوسازی می باشددر نتیجه، تمایل به کاهش شمار طبقه کارگر و تقلیل وزن مخصوص آن در ترکیب جمعیت شاغل تقویت شده است»؟ (تأکید از نویسنده است). در واقعیت امر، این بمعنی تسلیم به تبلیغات بورژوازی است که از همه طرف تلاش می کند بگوید که کاهش شمار طبقه کارگر موجب خروج آن از صحنه تاریخ گردیده و تکامل اجتماعی در آینده، بدون حضور آن صورت خواهد گرفت. دقیقا چنین برداشتی آب به آسیاب سرسخت ترین جاعلان علم می ریزد. و گذشته از آنکه نویسنده محترم گویا از موضع مارکسیستی می نویسد، در عین حال، او خواسته و ناخواسته، همراه با علوم اجتماعی- سیاسی بورژوازی، آتش توپخانه خود را بسوی مبارزه تئوریک طبقاتی مارکسیستی نشانه می گیرد.
بر اساس همه نقل قولهای فوق الذکر، با قاطعیت می توان گفت که نتایج گیری مؤلف آنها بشدت خطرناک و ضدعلمی هستند. او خودآگاهی طبقاتی پرولتری را تباه نموده، در تعریف طبقه بطور کلی و طبقه کارگر بالاخص، سر در گمی ایجاد می کند. بتعریف مارکسیسم- لنینیسم، طبقه کارگر، یعنی طبقه کارکنان مزدبگیر کار مولد. بدین ترتیب، همه کسانی که بواسطه کارفرمایان به مزدوری گرفته می شوند و چیزی تولید می کنند(اعم از مهندسان، طراحان، دانشمندان و بسیاری اقشار دیگر شاغل در عرصه تولید)، کارگر نامیده می شوند. بطور کلی، انقلاب علمی- تکنولوژیکی نظم خود را بوجود آورد و چهره کارگر قرن بیست و یکم را کیفیتاَ تغییر داد. اینک این همه دستگاههای غیرسنتی، اغلب بدست مهندسین یا طراحان خوشپوش نشسته در پشت میز کامپیوتر کار می کند. اما این باعث نمی شود که طبقه کارگر ماهیت طبقاتی خود را ترک کند، زیرا، او در مقابل مزد کار می کند و از ابزار تولید و مزایای مشارکت در عرصه تولید ثروتهای مادی محروم شده است. هم ار این رو، گفته اینگونه محققان که طبقه کارگر «واقعا» صحنه تاریخ خارج می شود، حاکی از نافهمی جوهر بنیادی مفهوم «طبقه» و به تبع آن، مفهوم «طبقه کارگر» می باشد که در نتیجه نهایی، عمدا یا ناآگاهانه، زمینه تداوم حمله به حقوق زحمتکشان را گسترده تر می سازد.
به باور ما، قانونمندی اصلی زمان حاضر این است، که پرولتاریا بتدریج به طبقه کارگر فکری تبدیل می گردد و به همین سبب، از توان بیشتری برخوردار می شود.
تا اینجا، با تحلیل تقریبا تمامی اجزاء ترکیبی مفهوم طبقه، روشن می شود که میزان سهم دریافتی از ثروتهای اجتماعی، بمعنی پیامد منطقی علائم فوق الذکر طبقه بشمار می آید. گذشته از آن که، در میان کارکنان مزدبگیر(پرولتاریای کار یدی و فکری) گروههای با دستمزد بالا پیدا می شوند، با این وجود، وزن این گروههای با حقوق بالا بشدت کم است و بخش اصلی توده های کارمزدوری در نظام سرمایه داری، ناگزیر چندین برابر کمتر از سرمایه داران از ثروتهای اجتماعی سهم می برند. مهمترین سبب این واقعیت، پیش ازهمه، عدم مالکیت پرولتاریا بر ابزار تولید، و متعاقب آن، فقدان امکان تأثیرگذاری بر توزیع ثروتهای مادی می باشد.
با جمعبندی توضیحات فوق، می توانیم نتیجه بگیریم که:
معیار «غنی- فقیر» نمی تواند ملاک اصلی تقسیم جمعیت جامعه به طبقات قرار داده شود، بلکه، معیار «فروشنده نیروی کار- خریدار نیروی کار» ملاک اصلی بحساب می آید. عدم مالکیت بر وسایل تولید، بطور قانونمند به فقدان درآمد بالا منجر می شود و بدین ترتیب، ما در موارد مشخص، با سهم کارگران بهره مند از دستمزد بالا سر و کار خواهیم داشت که بهیچوجه موجب تغییر ماهیت طبقاتی پرولتری آنها نمی شود. تحلیلهای ضد علمی امروزی از چشم انداز توسعه طبقه کارگر در جهت تقلیل شمار آن، از تصور کوته فکرانه در باره طبقه کارگر بعنوان طبقه فقرا، بیسوادان و فراموش شدگان ناشی می شود. از دیدگاه علم مارکسیسم- لنینیسم، طبقه کارگر تشکیل یافته است از همه مزدبگیران کار یدی و فکری فاقد مالکیت بر وسایل تولید و فروشنده نیروی کار خود به سرمایه دار، فعال در عرصه تولید مادی. طبقه کارگر دوران کنونی، دانش آموخته تر است و بلحاظ کیفیتهای کلیدی خود همان طبقه کارگر است که قبلا بود. این توضیح، نه اینکه کاهش شمار طبقه کارگر امروزی کار یدی و فکری، بلکه بر عکس، افزایش آن را نشان می دهد. در حین صحبت از طبقه کارگر و پرولتاریا، درک این موضوع ضرورت دارد که همه کارگران پرولتر هستند، اما همه پرولترها کارگر نیستند. طبقه کارگر کنونی روسیه بشدت متفاوت است، بسیاری از لایه های آن از خودآگاهی طبقاتی کاملا محروم شده اند، با این وجود، در سالهای اخیر برخی نشانه های بیداری (هر چند نه چندان بزرگ) در جنبش کارگری مشاهده می شود که نمی تواند امیدواری به نوزایی و تبدیل تدریجی آن به جنبش قدرتمند انقلاب سوسیالیستی را دوم برنیانگیزد.

مداحان "انقلاب مخملی" امپریالیستی را افشا کنیم

پیرو تهدیدات وقیحانه نظامی علیه ایران واحتمال بمباران نیرو گاههای هسته ای توسط رژیم نژاد پرست و متجاوزاسرائیل، بیانیه ای اخیرا توسط 175 فعال سیاسی، خبرنگار و نویسنده و شخصیتهای رنگارنگ در پوشش همدردی با مردم ایران صادر شده و با اتخاذ موضعی ارتجاعی و تهوع آور که یاد آور جهت گیری سیاسی روشنفکران جاهل و خودفروخته اپوزیسیون عراق در آستانه تجاوز نظامی آمریکا به آن کشور است، می باشد. روشنفکران کوراندیش و فریب خورده ای که چشم امید به "انقلاب مخملی" امپریالیستی بسته اند، برای خوشرقصی اجانب، گناه هر نوع تجاوز و بمباران ایران را به گردن جمهوری اسلامی می اندازند. همانطور که اپوزیسیون کنگره ملی عراق به رهبری احمد چلبی معروف، چنین کرد و به اپوزیسیون خیانت ملی بدل شد. صادر کنندگان بیانیه  بیخردانه علل تشنج  در منطقه و تهدیدات نظامی به میهن ما را در وجود هیولای توسعه طلب و متجاوز امپریالیست آمریکا و اسرائیل نمی بینند و همزبان با اوباما و سارکوزی و دیگر کشورهای امپریالیستی ،ایران را مقصر اصلی این ماجرا تحلیل می کنند، همانطور که عراقی های خود فروخته نیز، صدام حسین را مقصر اصلی تجاوز آمریکا به عراق تحلیل نمودند. آنها جای علت و معلول را آگاهانه برا یفریبکاری تغییر می دهند. این فریبخوردگان و جاهلان سیاسی نفهمیدند و نمی خواهند بفهمند که علل تجاوز نظامی به عراق و افغانستان و لیبی و احتمالا به ایران به منظور استقرار آزادی و دمکراسی و حقوق بشر و دلسوزانی برای مردم ایران نیست، بلکه به منظور تبدیل ایران به مستعمره رسمی این کشورها، غارت وچپاول منابع طبیعی و رقابت بر سر تسلط و کنترل انرژی در منطقه و جهان است. امپریالیست آمریکا بدنبال استقرار رژیمی در ایران است که همانند رژیم عربستان سعودی و قطر و کویت و بحرین و...سگ زنجیری اش باشد و مانعی برای سیاستهای راهبردی نظم نوینش ایجاد ننماید.

صادرکنندگان بیانیه با فرمان عقب نشینی و فراخواندن رژیم، جهت متوقف ساختن غنی سازی اورانیوم و استفاده از انرژی هسته ای و انصراف از حق قانونی خود، از کشور ایران می طلبند به زورگوئیهای امپریالیستها  تن در دهد، تا امپریالیست آمریکا و شرکاء به رحم آیند و به کشور ایران تجاوز ننمایند!!. آیا این سفیهان سیاسی نمی فهمند که اتهامات پوچ امپریالیستی در مورد برنامه هسته ای ایران تنها بهانه ای برای اشغال ایران و تحقق نیات شوم امپریالیستی است؟ اگر رژیم جمهوری اسلامی از این حق مسلم ایران نیز بگذرد و به خیانت ملی تن در دهد، آنها با پیشنهاد برسمیت شناختن اسرائیل و خیانت به ملت فلسطین و مبارزه با "تروریسم" و... به میدان می آیند و این قصه سر دراز دارد.

اما سرنوشت غم انگیز لیبی و سرنگونی رژیم قذافی درمقابل ماست و شاهدیم  که حاکم لیبی به رغم تمام عقب نشینیها و امتیاز دادنهای سیاسی و اقتصادی اش، نیز نتوانست جان سالم بدر برد و سر انجام توسط امپریالیستها سرنگون گردید. این رخداد، دلیلی بر این مدعاست که امپریالیستها استقلال هیچ کشوری را برنمی تابند و با دروغ و ریاکاری و با توسل به قطعنامه های غیر قانونی سازمان ملل بدنبال بهانه می گردند تا اهداف استعماری و فاشیستی خود را که همانا نقض آشکار حق خود تعیینی سرنوشت ملل است، به اجرا در آورند. صادرکنندگان بیانیه سازش با امپریالیسم و کنار آمدن با سیاستهای استعماری را دردستور کار خود دارند و به این توهم دامن می زنند که با  سازش و همکاری با امپریالیسم می توان  به "آزادی و استقلال" دست یافت.

حزب ما بارها در بیانیه ها و مقالات سیاسی اش بطور روشن بیان داشته است، که سرنگونی رژیم ارتجاعی و بهیمی جمهوری اسلامی یک امر داخلی و وظیفه مردم ایران است و هر گونه قلدری و تحریمهای غیر قانونی و تهدیدات نظامی جنایتکارانه را محکوم کرده و در مقابل آن قاطعانه خواهد ایستاد.

حزب کارایران(توفان) هرنوع چراغ و چشمک و خوشرقصی برای امپریالیستها را محکوم می کند و همه مبارزین انقلابی و میهنپرست را به افشای کلاشان و مداحان امپریالیست که به تطهیر سیاستهای تجاوزکارانه استعماری می پردازند، فرا می خواند.  این روشنفکران خودفروخته کسانی هستند که از مدتها قبل توسط دستگاههای امنیتی دشمنان ایران پروار شده و برای چنین روزی آماده شده اند. ننگ و نفرت بر آنها باد.



سرنگونی رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی فقط بدست مردم ایران!

زنده باد آزادی و سوسیالیسم!

دست امپریالیستها از ایران و منطقه کوتاه باد!

حزب کارایران(توفان)

  بیست وسوم آبان ماه هزار و سیصد و نود

۱۳۹۰ آبان ۱۹, پنجشنبه

تاکی، نار جنگ
 سوزاند جهان؟ تا کی غرق خون، جسم کودکان
 هموطنان عزیز

باردیگر امپریالیستها و درراس آن امپریالیست آمریکا بیشرمانه به تهدید نظامی وتشدید تحریم اقتصادی علیه مردم ایران دست زده و نوکران ایرانیشان نیز بعنوان پیاده نظام و مبلغ وطنفروشی به رقص و پایکوبی پرداخته اند.ملت شریف ایران نیاز به قیم ندارد و نمی خواهد سرنوشتش را بدست اجانب  دهد وبه وضعیت غم انگیز عراق، افغانستان، لیبی و یوگسلاوی گرفتارآید. ملت ایران سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی را امر داخلی خود می داند و با تمام قوا درمقابل متجاوزین می ایستد
دست امپریالیستها از ایران و منطقه کوتاه باد
حزب کار ایران (توفان)
2011-11-07
درنقد یک شعار ارتجاعی
نه غزه نه لبنان "جانم" فدای ایران
در سوریه توسط اپوزیسیون مشکوک تصاویری از احمدی نژاد، بشار اسد و حزب اله لبنان، در کنار هم به عنوان جبهه شیعه در مقابل جبهه سنی پخش و در رسانه های گروهی غرب نشان داده می شود. مطبوعات اپوزیسیون سوریه که بیشتر از عربستان سعودی و اسرائیل، توسط فرستنده های الجزیره و العربیه، سیراب می شوند، مقالاتی بر ضد هجوم عجم ها(ایرانی ها) که ضد عرب هستند به خاک سوریه و عراق و..، در داخل سوریه پخش می کنند و مضحک اینکه آنها در مقالات خویش تکیه بر این می نمایند، که خمینی رهبر و مرجع تقلید شیعیان ایران، اصلیت هندی دارد و پدرش هندی و مادرش ایرانی بوده است و می خواهد دنیای اسلام را نابود گرداند. یک جنبش ضد ایرانی و ضد شیعه در میان اپوزیسیون مشکوک سوریه در حال شکل گیری است، تا مبارزه مردم منطقه بر ضد امپریالیسم و صهیونیسم را به مبارزه میان شیعه و سنی بدل کند. اپوزیسیون فعال سوریه نشان می دهد که دست دراز شده عربستان سعودی و آمریکا و فرانسه در منطقه است. این اپوزیسیون  می خواهد مانند احمد چلبی عراقی، کنگره ملی مخالفین سوری را تشکیل دهد که مرکزش باید در آنکارا باشد. باین جهت است در سوریه با یاری عربستان سعودی، آمریکا، اسرائیل، ترکیه و دارو دسته حریری در لبنان، جوی ضد ایرانی با شعارهای ضد شیعی تبلیغ می شود. این سیاست نخست با دروغهائی نظیر اینکه سپاه پاسداران مستقیما در سرکوب مردم سوریه دست دارد، آغاز شد و توسط رسانه های صهیونیستی در سراسر جهان و در میان مشتی ایرانی بی اراده و دنباله رو در خارج از کشور، که با مغز سازمانهای امنیتی می اندیشند تا با مغز خود، تبلیغ و رواج داده شد. تجربه نشان داد، دولت بشار اسد با توپ و تانکی که در اختیار دارد، نیازی به چاقوکشهای لباس شخصی ایران نداشته است. این تبلیغات ضد ایرانی زمانی صورت می گرفت، که گروههای مسلح مشکوک در سوریه به مبارزه مسلحانه علیه قوای انتظامی و ارتش دست زده بودند و این حقایق از جانب رسانه های دروغپرداز غرب کتمان می شد. شعار نه ایران، نه لبنان، نه سوریه بیشتر خویشاوندگی با شعار نه غزه، نه لبنان "جانم" فدای ایران دارد. هر دو شعار از یک منبع ناپاک بیرون می آیند و هدف واحدی را دنبال می کنند. حزب ما از همان روز نخست با این شعار انحرافی و مشکوک مبارزه کرد و این مبارزه را ادامه می دهد.
اپوزیسیون خود فروخته سوریه در سایتهای اینترنتی با جعل اخبار و ویدئوهای ضد انقلابی و جعلی بر ضد ایران و لبنان بسیار فعال است و این فعالیت با سفر غیر مجاز سفیر آمریکا و فرانسه به مناطق درگیر در داخل خاک سوریه، بخوبی نشان داده شده است. بی شرمی امپریالیستها در دخالت در امور داخلی کشورها حد و مرزی ندارد. تصمیمات تنها بر اساس زور و قلدری گرفته می شود، آنهم بر این مصداق که "اگر زورت می رسد جلوی ما را بگیر".
هم اکنون سخن بر سر آن است که با تجهیز و آموزش فراریان در ترکیه حداقل یکی از دهات نزدیک مرز ترکیه را اشغال کرده و ادعای دولت آزاد سوریه را بنمایند، تا بشود سیل کمکهای "بلاعوض" را رسما برای این اپوزیسیون سرازیر کرد. اپوزیسیون ارتجاعی سوریه که می داند بسیاری از مخالفین دولت بشار اسد مخالف تجاوز به خاک سوریه هستند، جرات آنرا ندارند که رسما از تجاوز و تحریم امپریالیسم و صهیونیسم دفاع کنند، ولی مرتب از امپریالیستها می طلبند که به آنها یاری رسانند. تحریکات علیه ایران و لبنان بخشی از این سیاست راهبردی است و این سیاست مکمل سیاستی است که پاره ای عمال خود فروخته که سرشان به منابع امپریالیستی چسبیده است، با مکاری و استفاده از فساد دستگاه رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی در میان جنبش دموکراتیک مردم ایران مطرح ساختند که در موج اول با شکست روبرو شد. آنها در تلاشند همان سیاست ضد عرب و ضد لبنان و ضد فلسطین را در موج دوم بر جنبش مردم سوار کنند و با نفی ماهیت امپریالیسم و صهیونیسم و آرایش چهره امپریالیسم راه تجاوز به ایران و نفی حمایت مردم منطقه از مردم ایران را موجب شوند. باین جهت حزب ما بار دیگر ماهیت ارتجاعی این شعار به ظاهرا میهندوستانه را افشاء می کند.     
این شعار کاملا گزینشی و سیاسی، ناسیونال شونیستی و نژادپرستانه بر خلاف ظاهر فریبنده اش، یک شعار سراپا ارتجاعی است. این شعار ا زنظر تئوریک نادرست و از نظر عملی در خدمت جنایات و مصالح صهیونیسم و امپریالیسم در منطقه است. نه صهیونیستها و نه امپریالیستها دلشان برای کشور ایران و نوار غزه و مردم لبنان نسوخته است، ولی دلشان از این می سوزد، که ملت فلسطین از حمایت اکثریت مردم ایران و حتی دولت ایران با هر انگیزه ای، برخوردار است. امپریالیستها با همبستگی ملی و قدرت ملتها، که می توانند در مقابل آنها قد علم کنند، بیمناکند و ترجیح می دهند به تجزیه کشورها بپردازند، تا بتوانند با تسلط بر هر یک از این ممالک جداگانه و مالا ضعیف، شیره جان مردم و منابع اولیه این ممالک را بمکند و غارت کنند. امپریالیستهای اروپا، در عین اینکه اتحادیه اروپا را ایجاد کرده، تا خودشان در اثر وحدت و قدرت، توانائی غارت و رقابت با امپریالیستهای چین و روسیه و آمریکا را داشته باشند، برای تجزیه یوگسلاوی، روسیه، ایران، سودان، لیبی، سومالی، نیجریه و... بشدت فعالند.
شرم آور نیست که مشتی اقلیت ناچیز، سرکوب و نابودی سایر ملتها را، وثیقه آزادی ملت خودشان قرار دهند؟ طبیعی است که در اینجا، حتی بر خلاف ظاهر این شعار، دفاع از ملت خود نیز مطرح نیست، زیرا آزادی مردم ایران با آزادی مردم منطقه همسرنوشتی دارد. به تونس و مصر و سوریه و بحرین و.. نگاه کنید تا تاثیرات متقابل این جنبشها را بر روی یکدیگر ببینید. آزادی ملت ایران در گرو مبارزه ملت ایران برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و قطع دستهای امپریالیستها و صهیونیستها از منطقه است و نه تنها از لبنان و فلسطین. امپریالیستها برای سرکوب و غارت ایران، تمام منطقه خلیج فارس را به پایگاههای نظامی خویش بدل کرده اند، جمهوری آذربایجان و گرجستان و ترکیه و کردستان عراق و افغانستان و بسیاری ممالک آسیای میانه مَقَر پایگاههای آنها علیه ایران است. و نه تنها ایران آخوندی، بلکه ایران آزاد و دموکراتیک و انقلابی فردا نیز از این پایگاهها مورد تهدید و خطر قرار خواهد گرفت. این واقعیتها ربطی به غزه و لبنان ندارد. این عوامفریبی و خاک پاشیدن به چشم مردم ایران است، اگر مدعی شویم مشکلاتی که امپریالیستها در منطقه ایجاد کرده اند، ناشی از حمایت مصلحتی رژیم جمهوری اسلامی از مبارزه مردم فلسطین و لبنان است، آیا اگر رژیم جمهوری اسلامی از این سیاست خویش دست بردارد، بحران منطقه خاتمه می یابد و امپریالیستها به خانه های خویش بر می گردند؟ باید سفیه بود که چنین پندارهای پوچی را پذیرفت و به آن دامن زد.    
رژیم جمهوری سرمایه داری اسلامی که یک رژیم سرکوبگر است، برای خواستهای انسانها ارزش قایل نیست. این انسانها چه ایرانی باشند و چه فلسطینی، لبنانی و یا اهل سوریه. این رژیم، بنا بر منطق اسلامیش، اساسا برای ابناء بشر فقط وظیفه برسمیت می شناسد و نه حقوق، رژیمی که بارها اعلام کرده که منشور حقوق بشر سازمان ملل متحد را که خودش امضاء کرده برسمیت نمی شناسد و حقوق بشر را با منطق مذهبی رنگ آمیزی می کند، تا بتواند مانند قرون وسطی آنرا زیر پا بگذارد، آری چنین رژیم مزوری که مردم کشورش را بیرحمانه سرکوب می کند و شکنجه می دهد و زندانها را از مبارزان راه آزادی مملو می سازد، بیکباره احساسات "انسانیش" جوش می آید و از نقض حقوق بشرِ فلسطینیها در فلسطین و از جنایات اسرائیل که برای انسانها ارزش قایل نیست، سخن می راند. رژیم حاکم می گوید، که صهیونیستها، فلسطینی ها را می ربایند و به گروگان می گیرند و دسته دسته از کودک و بزرگ را به قتل می رسانند. این دوگانگی و بی شرمی، دست کمی از بی شرمی و ریاکاری امپریالیستها و صهیونیستها ندارد. رژیمی که در کشورش، مردمش با مشکل مسکن و تهیه مایحتاج اولیه زندگی روبرو هستند، در بلندگوهای تبلیغاتی خویش می دمد، که به حزب اله لبنان و حماس در فلسطین کمک می رساند. و نه تنها به تبلیغات دست می زند، بلکه در عین حال مردم معترض به افزایش هزینه زندگی را برای افزایش بهای بنزین سرکوب می کند.  طبیعتا با اتخاذ چنین سیاستهائی بی خردانه و نزدیک بینانه و ریاکارانه و پر از تناقض، زمینه مخالفت در ایران را با پذیرش شعار های ارتجاعی و انحرافی فراهم می آورد. شعار "اوباما یا با اونا یا با ما" که شعاری عمیقا ارتجاعی و ساخته و پرداخته دست سازمانهای جاسوسی در ایران است و توسط "یوتوپ" با دستکاری تبلیغ می شود، بر این زمین آلوده رشد می کند.
رژیم جمهوری اسلامی که خودش پرچمدار سرکوب و شکنجه و آزار و پیگرد است، بقدری از مردم خودش واهمه دارد، که حتی تجمع خود جوش مردم برای دفاع از جنبش فلسطین را به شدت سرکوب کرد. برای این رژیم حتی حمایت از حقوق انسانی خلقهای دیگر نیز، باید در مجاری ای جاری شود، که رژیم از قبل آنرا بطور رسمی اعلام کرده است. رژیم جمهوری اسلامی تنها از آنگونه گردهمائی های رسمی حمایت می کند، که مصلحتش ایجاب می کند، ولی شرکت کنندگان در سایر گردهمائی ها باید جلسات خود را در کهریزک برگذار کنند.
رژیمی که روز قدس راه می اندازد تا از حقوق مردم فلسطین دفاع کند، ولی از هرگونه تظاهرات مردم ایران برای دفاع از حقوق خودشان جلوگیری می کند، تزویر خویش را به نمایش می گذارد. رژیمی که از حقوق ملت فلسطین دفاع می کند، باید همان حقوق را برای ملت ایران نیز برسمیت بشناسد. رژیمی که از برگزاری نمایش پشتیبانی غیر رسمی از مبارزات ملت فلسطین جلوگیری می کند، تنها نشان می دهد که از مردم کشورش می ترسد و می خواهد هر تجمع عمومی تحت نظارت و هدایت خودش باشد. این رژیم طبیعتا ضد مردمی است.
مردم ایران احمق نیستند و این تناقضات را می بینند. آنها حتی به اصالت حمایت رژیم از مبارزه مردم فلسطین شک می کنند. آنها شاهد بوده اند که این رژیم از مبارزه ملی مردم فلسطین حمایت نمی کرد، بلکه از "امت مسلمان" حمایت می کرد. آنها خواهان ایجاد یک فلسطین اسلامی در کشور فلسطین بودند. این سیاست تفرقه افکنانه در فلسطین با شکست کامل روبرو شد.  در حالیکه سازمان حماس از آزادی و رهائی ملی در فلسطین صحبت می کند و همین امر در مورد حزب اله لبنان صادق است که از آزادی و استقلال ملی در مقابل تجاوز اسرائیل اشغالگر سخن می راند و در این رابطه با نیروهای غیر مذهبی و مسیحی همکاری می کند، برای رژیم جمهوری اسلامی راهی نمی ماند و نماند که از سیاست تفرقه افکنانه خویش حتی اگر شده بصورت تاکتیکی، دست بکشد و تابع واقعیت موجود شود.
همین تناقضات و سرکوب مبارزه دموکراتیک مردم ما و در مقابل مخالفت با تجاوز و اشغالگری و نژادپرستی رژیم صهیونیستی اسرائیل، به این جا منجر می شود، که مردم ایران ریاکاری جمهوری اسلامی را نپذیرند و این زمینه را در شرایط فقدان آزادیهای دموکراتیک و فعالیت احزاب مترقی و انقلابی در ایران، طوری فراهم می کند تا عوامل دشمن و خرابکاران و عمال نفوذی تلاش کنند بر ناآگاهی و کینه مردم از رژیم جمهوری اسلامی بناهای ایدئولوژیک و تبلیغاتی خویش را بسازند و شعارهائی نظیر "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران" و یا "اوباما با اونائی یا با ما" را تبلیغ کنند. این شعارهای ارتجاعی و صهیونیستی که هدفش تفرقه میان ملتها به نفع اسرائیل در منطقه است بر زمینه ای کاشته می شود که مسبب آن رژیم جمهوری اسلامی است. نیروهای مترقی و انقلابی در ایران هرگز نمی توانند دشمنی و بی اعتمادی ملی را در منطقه تبلیغ کنند. شعار سیاسی مترقی باید ایجاد کننده روحیه همبستگی ملی بوده باشد و ما باید با هرگونه تجاوز و اشغالگری مخالفت کنیم و از هر مبارزه ملی برای رهائی ملتها، که به نفع خود ما نیز هست، حمایت کنیم. ما باید از حقوق دموکراتیک همه ملتها و نه تنها در ایران، حمایت کنیم. خواست رهائی ملی یک خواست دموکراتیک در عرصه خارجی است. ما اگر خواهان تحقق دموکراسی در ایران هستیم، باید این خواست را برای مردم فلسطین و لبنان و سوریه و لیبی و سایر مناطق نیر بخواهیم و نمی توانیم همان سیاست مزورانه جمهوری اسلامی را در پیش بگیریم و یا "ایراندوستی" را بهانه ای کنیم تا همبستگی ملتهای منطقه را به زیر پرسش برده و روحیه عرب ستیزی، سنی ستیزی، اسلام ستیزی و یا فلسطین ستیزی را تبلیغ کنیم. این سیاست، سیاست روشن اسرائیل و آمریکا در منطقه است.
ما ایرانیها باید برای نجات میهنمان و استقرار دموکراسی در آن تلاش کنیم و این امر نه در دشمنی با سایر ملتها، بلکه  در همدردی با آنها متحقق خواهد شد. شعار "مبارک، بن علی، نوبت سید علی" بیان روشن خواست مترقی ملت ایران و ابراز همبستگی با ملتهای آزادیخواه منطقه است. نمی شود از ملتها و نیروهای مترقی خواست تا از خواست ملت ایران حمایت کنند و بر ضد نقض حقوق بشر در ایران معترض باشند و از حقوق ملت ایران حمایت کرده به اعدامها و شکنجه ها در ایران اعتراض نمایند، ولی خود ما حاضر نباشیم از حقوق آنها دفاع کنیم. نمی شود خواهان گرسنگی دادن به ملت فلسطین شد و به آن اعتراضی نکرد و تجاوز اسرائیل به لبنان و جنایت ضد بشری آنها را با دیده اغماض نگریست، ولی از آنها خواست به حمایت از ما برخیزند.
ما ایرانیها می دانیم که :
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چون عضوی بدرد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهمند آدمی.
در حالیکه این شعار بر سر در سازمان ملل نقش بسته است، مشتی ایرانی خود فروخته سفر احمدی نژاد را به اجلاسیه سازمان ملل بهانه کرده اند، تا کینه نژادپرستانه و صهیونیستی خویش را با شعار صهیونیستی "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" به نمایش بگذارند. پافشاری بر این شعار توسط عمال خود فروخته و سازمان یافته اجنبی، در حالیکه در داخل ایران هم از آن یاد نمی شود،  نشانه این است که چه دستهای کثیفی در این بازی نقش دارند.
صهیونیسم و امپریالیسم نیز به این وضعیت آگاهند و به این شعارهای انحرافی و تفرقه افکن که با ظاهر ایران دوستی، عملا به نفع اشغالگران است دامن می زنند. نیروهای دمکرات، بشر دوست و انقلابی در ایران، باید ماهیت این شعارها را روشن کنند و به مردم سیاست درست و انقلابی و راه گشا را نشان دهند. مسلما بخشی از آنهائی که در شرایط خفقان با حرکت از عمق کینه قابل فهم و بی پایانشان به رژیم جمهوری اسلامی، بدون تعمق و دوراندیشی، به این شعارهای انحرافی متوسل شده اند، بخود می آیند و صف آنها از صف خودفروختگان ایرانی که در روز قدس در برلن در آلمان فدرال با سازمانهای صهیونیستی، نمایشات ضد روز قدس، که عملا ضد جنبش فلسطین است، برگذار می کنند، جدا می شود. حزب کمونیست کارگری ایران این پیروان منصور حکمت، سمبل چنین حرکتهائی در خارج از کشور هستند و مشتی ساده لوح و نادان سیاسی را برای مبارزه بر ضد ملت فلسطین، با پنهان شدن در پشت جنایات رژیم جمهوری اسلامی به میدان می آورند. توجیه پاره ای از این فریب خوردگان که ما آنها را ناپختگان سیاسی می نامیم این است که می گویند: "فلسطین به ما چه، ما باید به فکر ملت خودمان باشیم". البته این تبری جوئی و بهانه یابی، شکلی بسیار عوامفریبانه دارد. و آنوقت ما به آنها می گوئیم: لطفا شگفت زده نشوید! وقتی نیروهای سیاسی مترقی و ملتهای جهان این منطق شما را نپذیرند و به خواست حمایت از خودتان با سوء ظن بنگرند. حمایت از حقوق بشر و رهائی ملی، مخالفت با اشغالگری، حمایت از حقوق ملتها، خیابان یکطرفه نیست. در این خیابان، هنگامی رژه عمومی مردم جهان قدرتمند است و ایجاد رعب و وحشت در دل نابکاران می کند، که بر اساس همبستگی و اتحاد و احترام متقابل باشد. مبارزه اجتماعی را نباید با کاسبکاری و کلاهبرداری اشتباه کرد. در میان نیروهای کمونیستی، این گونه کاسبکاری جائی ندارد. کمونیستها، بورژواهای بند و بست چی نیستند، که هر روز تحلیلهایشان را، و زیر و بم کردنِ صدایشان را، بر اساس کمکهای مالی تنظیم کنند، که از عبدالناصر و ژنرال البکر و صدام حسین و قذافی می گرفتند و یا حالا از موساد و سیا و سازمان امنیت هلند می گیرند. "نه غزه و نه لبنان جانم، فدای ایران" و یا حمله تبلیغاتی تحریک آمیز به سوریه و...  به دلایل راهبردی در منطقه در بورس سازمانهای امنیتی خاورمیانه خریدار دارد. مستمری مشتی خود فروخته را افزایش می دهد. حوادث سوریه نشان می دهد که چه در ایران و چه در سوریه دستهای واحد ناپاکی برای انحراف مبارزه دموکراتیک مردم کشور ما در کارند. نفی ماهیت امپریالیسم، سکوت در مقابل صهیونیسم، ایجاد تفرقه در جبهه مشترک مبارزات مردم منطقه و برای ایجاد دشمنی و انزوای آنها از سیاستهای راهبردی امپریالیستها و عمالشان در منطقه میان اپوزیسیون ایران و سوریه است.
حزب ما از مبارزه مردم فلسطین و لبنان بر ضد صهیونیستهای اسرائیلی و اشغالگری، از مبارزه آنها برای رهائی ملی در منطقه حمایت می کند، و تنها تبلیغ دوستی و همکاری خلقهای منطقه را شرط پیروزی در مبارزه مشترک آنها می داند. همسرنوشتی مبارزه مردم منطقه، واکنش منطقی و دیالکتیکی در مقابل همدستی مشترک امپریالیستها و صهیونیستها در کنترل و سرکوب مردم منطقه است.
نیروهای اپوزیسیون دموکراتیک و مترقی مردم ایران باید با هشیاری به طرح شعارها برخورد کنند و ماهیت طراحان خودفروخته را که نقاب اپوزیسیون به چهره زده و شعارهای انحرافی پخش می کنند، بشناسند. 
بر گرفته ازتوفان شماره  140 آبان ماه 1390  نوامبر 2011،  ارگان مرکزی حزب کارایران
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت. www.toufan.org
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل).                                                                                                        toufan@toufan.org